اما اینطور نیست.
بد نیست بدانید که روحی که از کودکی زمزمه کرده آزادی را:
حسنک کجایی؟
حسنک بیا بریم برفها را پارو بکنیم.
حسنک بیا بریم ابرها را پارو بکنیم
حسنک کجایی؟
حسنک عاقبت خورشید را پیدا می کنیم
حسنک..
به این سادگی ها جا نمی زند.
پیش از این گفته بودم که چه فعالیتهایی در شهرمان یوتبری دارم. کار با کودکان و جوانها و تلاش پی در پی برای بچه ها و جوانها، یکی از کارهای همیشگی ام بوده است. اما این اواخر یک پروژه ادبی برای کودکان و تحصیل در رشته ای دیگر هم به کارهایم اضافه شد. شش ساعت خواب در شب تنها وقت استراحتم بوده است. اینجا فرصتی نکردم که چیزی بنویسم اما به شیوه های دیگرو بطورغیرمستقیم در تلاش بوده ام که دیگران را ازاوضاع کنونی ایران بیدار نگه دارم. ترجیح می دهم اینجا اشاره ای مستقیم به آن نداشته باشم. وقتی دشمن ملت ایران دیکتاتور فعلی، جمهوری اسلامی با سانسور سعی می کند اختلال در فعالیتهای انسانی ما ایجاد کند ما هم به قول سوئدی ها ( داروی خودت را مزه کن) از داروی خودش برای خودش استفاده می کنیم تا ببیند چه مزه ای دارد.
دوست دارم کمی از رشته جرم شناسی که می خوانم برایتان بگویم. در این رشته انسان با قوانین مدنی جامعه سوئد، شیوه کار در زندانها، شیوه کار پلیس علی الخصوص شیوه کار در زندانهای سوئد و مشکلات رفتاری جوانان و عوامل مشکلات رفتاری و بزهکاری آشنا می شود. این رشته بی نهایت هیجان انگیز و پربار است.
چند روز پیش که از قوانین مدنی سوئد صحبت شد یاد بخش زیادی از قوانین مریض مدنی ایران افتادم و جرم و جنایت های حکومت در حال ویران شدن ایران. برای مثال تظاهرات مردم ایران و برخورد پلیس های اسلامی. وقتی ملتی تنها با راه رفتن و سکوت یکی از دموکراتی ترین و انسانی ترین شیوه ها را برای اعتراضش استفاده می کند و حقش را با تجاوز، شکنجه و اعدام می دهند(آنچه که در سوئد ممنوع است) بیشتر ازهمیشه دست این نظام مریض رو می شود. این رفتارهای غیرقانونی و بیمار تنها برای ایجاد رعب و وحشت در دل مردم است. این رژیم با این وسایل سعی می کند که از قدرت خودش دفاع کند. اما جالب اینجاست که خودش بیشتر از مردم در وحشت است. این چیزها را شما حتما بهتر از من می دانید.
می دانید وقتی پیش از این کسی می گفت تا در ایران خون ریخته نشود چیزی عوض نمی شود خیلی عصبانی می شدم. حتی فکر به این قضیه حالم را بی نهایت خراب می کرد. اما متاسفانه اتفاقات اخیر ایران گواهی بر این ادعاست.مردم ما، خصوصا جوانها دارند بهای سنگینی را برای آزادی می دهند. چکار می شود کرد؟ چکار می شود کرد در قبال دولت پستی که برای ثروت اندوزی و حفظ قدرت هزار و چهار صد سال به عقب بر می گردد؟
با همبستگی و بالا بردن دانش یکدیگر، حتما این نظام را شکست خواهیم داد حتی اگر به قیمت خون باشد. می دانید امروز نیست که خون می ریزد. سی سال است که خاک ایران با خون آبیاری شده است(سال 57و 60و67...) اما بزودی شاهد سبز شدن گل آزادی خواهیم شد.
بچه بودم در حاشیه، شوش و مولوی زندگی می کردم. امروز هم در یوتبری در منطقه حاشیه زندگی می کنم جایی که مردم از جنگ ، شکنجه و...به آن پناه آورده اند. تا امروز با بیش از چهارصد کودک و جوان کار فکری و فرهنگی کردم و هر که با این کودکان و جوانان حرف می زند می گوید که چقدر اینها آگاه و دانا هستند. این حرف مزد من است. بهترین مزدی که می شود فکرش را کرد. امروز در ایران تظاهرات یکی از شیوه های مبارزه تان باشد اما برای اینکه دوباره در دام دیکتاتور دیگری نیفتیم بهتر است دنیای یکدیگر را با دانش باروتر کنیم.
در مطلب بعد از پروژه ادبی برای کودکان خواهم گفت. نام پروژه "ساخت باکا" است.
تا مطلب بعدی که هفته دیگر است دست های و پاهای سبزتان را می بوسم.
سبز یعنی گامی در جهت آزادی
سبز یعنی کد رها شدن
سبز یعنی هوشیاری
سبز سمبلی است برای برخاستن
امروز دنیا سبز است
ازعطر آزادی نفسهای شما
.