خیال ِتشنه

Saturday, July 10, 2010

Made in Backa مجله ای برای کودکان

روی جلد شماره 2 Made in Backa
آموزش خلق یک قصه
کانون نویسندگان غرب سوئد و اداره ارث عمومی سوئد
پس از یک سال تلاش و دوندگی برای پیدا کردن یک انجمن و حمایت مالی موسسه ای که بتواند پشتوانه ای برای عملی کردن پروژه مجله کودکان باکا باشد اکنون با شادی می توانم این خبر را بدهم که کانون نویسندگان غرب سوئد موافقت کرد که صاحب این پروژه باشد . اداره ارث عمومی سوئد هم موافقت کرد که مخارج این مجله را تا دوسال عهده دار باشد.

مدیریت پروژه
حدود چهار سال بود که بچه های محله را کلبه ای جمع می کردم و آنها را تشویق به قصه و شعر نویسی می کردم. قصه و شعرهای کتاب "آن گوهر دفن شده" را در همان کلبه نوشتیم. از آنجایی که نیاز بارزی را در محله مان احساس می کردم نتوانستم اکتفا کنم به کار کردن با 50 کودک و نوجوان. دلم می خواست بتوانم با بچه های بیشتری و به شکل گسترده تری کار کنم برای همین با این پروژه به جاهای زیادی رجوع کردم ولی تنها جایی که با جان و دل از پروژه استقبال کرد کانون نویسندگان غرب سوئد بود، کانونی که هر بار قدم در آن می گذارم یاد خانه کودکی و امنیت کودکی اش می افتم.
اکنون با افتخار عهده دار مدیریت این پروژه هستم و تا کنون دو شماره از این مجله را به چاپ رسانده ام که بطور رایگان در همه مدارس منطقه باکا پخش می شود.
نقش کودکان و نوجوانان در پروژه
در این پروژه کودکان 9- 12 شعر ، قصه و گزارش می نویسند و کار نوجوانان این است که این مجله ها را در مدارس پخش کنند.
حمیرا طاری

Friday, May 14, 2010

اعدام پنج نفر در کردستان



دوباره نخهای حقارت خویش را
در سیاهی به ریسمان کشیدند

دوباره گردنهای نازک انسانیت را
در دل شب به درخت تنومند دار کشیدند

دوباره خنجر خشم را
در سینه به خون نشسته این ملت نشاندند

دوباره تخم وحشی وحشت را
این اهریمنان مومن به خدا بر گستره این خاک زرین افشاندند

دوباره از وحشت حضور خرد خرداد، پنج خرد دیگر را
برای زهر چشم به زنجیر مرگ کشیدند

حمیرا طاری
بپاخیزید سکوت هر انسانی در این شرایطی که هر روز غیر انسانی تر می شود خیانت به انسانیت است.

Thursday, April 22, 2010

بانو حميده خيرآبادی هم از میان ما رفت


حمیده خیرآبادی بازیگر خوب تئاتر، تلوویزیون و سینمای ایران هم از میان ما رفت. او هم همچون دیگر هنرمندان با بی مهری و بی سپاسی یک نظام بی فرهنگ مواجه شد، نظامی که نیاز به معرفی ندارد . این نظام نسبت به هر قشر با فرهنگ و متمدنی آنقدر سالیان سال بی فرهنگ و بی تمذن برخورد کرده است که پرونده اش بر همگان آشکار است . و اما حمیده خیر آبادی چنان پرونده درخشانی دارد که از کودکی تا به امروز و هر روز دیگر در ذهن هر کدام از ما زنده است و زنده خواهد ماند.
یادش بخیر و روحش شاد
Den iranska skådspelaren, Hamideh Khirabadi har lämnat oss för gott. Hon spelade över 30 år i många olika filmer och var en populär skådspelare.

Sunday, April 18, 2010

هنوز زنده امJag lever fortfarande


همه روز را با اندیشه به اندیشه ها و دل نگرانی هایم سر می کنم با سکوتی که در درونم روشن می شود و در درونم خاموش. دیگر هیچ چیز شکل روز پیش را نخواهد داشت نه آن شمع شادی که در چشمان پر از آرزویم می سوخت، نه آن غمی که چند سالی بود از خانه دلم کوچ کرده بود و نه آن آرامش و یا خروشی که همیشه در اوج به پروازم می آورد.
حالا می ایستم در گوشه ای و با اندیشه به پروازهای اکنون و فردا و پرواز هر گونه پرنده ای بیشتر از همیشه طعم لحظه ها را زیر دندانهای تامل می جوم تا...
Hela dagen tänker jag på mina tankar och oroligheter med den tystnaden som tänds inom mig och släcks inom mig.
Ingen kommer att likna som förr, varken den tända ljusets glädje som brann i mina ögons önskningar, varken den sorgen som hade flyttat ifrån mitt hems hjärta eller de vågorna och stillheten som flög mig överallt.
Nu stannar jag i ett hörn och med tanke på varje fågels flyg tuggar jag mer än alltid smaken av stunder under tankens tänder.

Saturday, April 10, 2010

برای همیشه ضخم روح خرابت را ترک خواهم کرد

Jag lämnar din fräna och trasiga själ för gott
med den stora och djupa sorgen som du odlade
i min vänliga och olömska själ

Jag lämnar din fräna och trasiga själ för gott
för att du förstörde med din onda själ ,
de fördomsfria broarna
som jag hade bytt med mitt hjärtas blod
..............................................................
.............................................................
برای همیشه ضخم روح ویرانگرت را ترک خواهم گفت
با عزمت غم عمیقی که در روح خیرخواه و بی حیله ام کاشتی
برای همیشه ضخم روح ویرانگرت را ترک خواهم گفت
چرا که همه پلهایی دنیای بی پیشداوری را که با خون دل ساخته بودم

با روحیه پست از حقارت
پست از حسادت
پست از اراجیف و اباطیل گویی
و پست از مرداب روح بیمارت کوف و یکون کردی
برای همیشه ضخم روح بیمارت را ترک خواهم گفت
تو به من ثابت کردی که یک ذهن و روح خراب و مسموم

یک دنیای ویران از بی اعتمادی
یک دنیای سست از ابهام را
بارش بزرگترین و گرمترین قلب دنیا بر آن هم نمی توان مدوا کرد

برای همیشه ضخم روح ویرانگرت را ترک خواهم گفت
تو به من با بی حرمتی بی توصیف

ثابت کردی که حتی یک روزنمی توانی
بی خیانت و کثیف کردن روح انسانیت
انسانی دیگر سر کنی

برای همیشه ضخم روح ویرانگرت را ترک خواهم گفت
تو به من با روح روباه پیشه ات ثابت کردی که در دنیای متعفن تو

تنها قانون وحشی جنگل حکومت می کند:
بی رحم اندیشه کردن ، دریدن و کشتن برای بقای بی بقای خویش


برای همیشه ضخم روح ویرانگرت را ترک خواهم گفت
تو به من ثابت کردی که کرکس همیشه کرکس خواهد ماند
کرکس همیشه در انتظار مرگ حیوانهای بی گناه

حیوانهای در انتظار ناخوداگاه دام
حیوانهای بی پروا پرواز خواهد کرد
و کرکس فقط از قبال مردگان

و روح مرده خوار خویش بر فراز قله ویرانی پرواز خواهد کرد


برای همیشه ضخم روح ویرانگرت را ترک خواهم گفت
تو به من ثابت کردی که روح ضخم آگین تو چنان بوی نفرت می دهد

که حتی نمی توان برای دفن آن جایی در گور روح خویش باز کرد
حمیرا طاری

2010/04/10

Saturday, March 27, 2010

گمشدگان آزادی Kidnappat

Aria Aram Nejad
Natten andas i vårens dimmiga andetag. Jag sitter i mitt ensamma rum för att mysa med min djupa sorg som har befruktas i min sköriga själ. Först jag surfar i nätet för att se vad det händer i mitt födelseland. Då får jag höra att du har försvunnit och ingen vet var du tagit väg. De har rövat bort dig för att du har gjort en låt om Ashora, den dag som ska respekteras med minnes stund, men regimen förvandlar den till ett hav av blod, ungdomarnas blod.
Jag lyssnar på din låt och gråter i tystnaden. Du, Aria Aram Nejad var är du? Vad har de gjort med dig? Lever du? Har de torterat dig?
Aria, jag hoppas att du lever. Jag hoppas att du har ett hopp om livet, ett liv i frihet. Aria, Folket har vaknat. Aria, vi är på väg till våra förfäder. Aria, vi är snart befriad.

vad ska jag ta vägen?

du, min frihets erövrare

du, min integritets kränkare

du, min glädje dödare?

Lämna mig för fan i fred

..............................

...............................



شب نفس می کشد در نفس مه گرفته بهار. من تنها نشسته ام و با غم عمیق خود که در روح شکننده ام نطفه بسته است خلوت کرده ام. اول می گردم در اینترنت تا ببینم در زادگاهم چه خبر است. شنیدم که تو گمشده ای و هیچکس از تو خبری ندارد. آنها ترا ربوده اند بعد از اینکه خبر دار شدن ساخت آهنگت در باره اتفاق روز عاشورا. به آهنگ تو گوش می کنم و در خلوت می گریم. آریا آرم نژاد کجایی؟ با تو چه کردند؟ زنده ای؟ شکنجه ات کرده اند؟آریا امیدوارم که زنده باشی! امیدوارم که امید به زندگی داشته باشی ، زندگی در آزادی. آریا مردم بیدار شده اند. آریا ما در راه برگشت به اجداد خویش هستیم. آریا آزادی نزدیک است.
به کجا بروم؟
با توام غارتگر آزادی
با توام بی حرمت کننده شخصیت
با توام خفه کننده امنیت
با توام قاتل شادی
لعنتی مرا به حال خودم بگذار!
..................................
.................................
حمیرا طاری

Saturday, March 20, 2010

Gott Nytt År



Norruzetan Mobarak


Eldfesten i Heden




نوروز در کانال 4+ سوئد


Sunday, March 14, 2010

نوروز از راه می رسد Noroz 89

Neda, du kommer alltid leva vidare i våra minnen

بنام شهدای آزادی
Gott Nytt år med tanke på frihetens offrar

نوروز از راه می رسد با اندیشه به نداهای ایران و برگ های تاریخی که در ایران و خارج از ایران ثبت شد و ورق خورد.
با جرات و با افتخار می توانیم بگوییم که سال 88 فقط سال آبیاری آزادی با خون نداها نبود بلکه سال بپایان رسیدن فاصله بین ما ایرانیهای داخل و خارج از ایران بود. سالی که هموطنان مان در ایران فریاد آزادی سر می دادند و برای رسیدن به طبیعی ترین و پایه ای ترین حقوق خود کتک می خوردند و در خون خود جان می دادند و ما در خارج از ایران در اندوه آنان گریه می کردیم ، همصدا با آنها مشت های خود را گره می کردیم و از مردم گوشه گوشه جهان و حکومت های آنها می خواستیم که در قبال آن همه جنایات جمهوری اسلامی سکوت را پیشه نکنند و فقط در فکر منفعت خود و قراردادهای اقتصادی و تجاری خویش نباشند.
سالی که بپایان آن نزدیک می شویم سالی بوده است که برخی از هنرمندها و سیاستمدارهای جهان با ما در کنسرت های خود و یا در کوچه و خیابانهای جهان همصدا شدند و راهپیمایی کردند.
در اواخر روزهای 88 یعنی بهمن ماه و روز 22 بهمن حکومت اسلامی ایران با مانور توپ ، موشک ، اسلحه و ارتش گرسنه خود دندانهای تیز و درنده خود را نشان داد تا ما در ترس خفه شویم و بمیریم.
خیلی ها بر این باورند که مردم ترسیدند و سکوت را پیشه کردند. اما بسیاری از ما براین گمانیم که مردمی که برای زندگی و زندگی در آزادی تلاش می کنند برای رسیدن به اهداف خود مرگ را آخرین راهکار خود در نظر می گیرند. برای همین امروز در اندیشه رسیدن به راهکارهای تازه اند. آنها اکنون بسان پرنده ای که بر روی تخمهای خود نشسته است و با گرم کردن آنها در انتظار تولد جوجه های خود می ماند، آرام نشسته اند و با تفکر در انتظار طلوع راه کارهای تازه اند.
دو روز مانده است به طلوع بهار 89 . با اندیشه به شهدای آزادی، با امید و تلاش برای آزادی ایران به استقبال بهار می رویم . و دست در دست هم با مسئولیت در داخل و خارج ایران همه توان خود را بکار خواهیم گرفت تا ایران، مهد تمدن رااز شر جور جمهوری اسلامی آزاد کنیم .
سال نو بر همگی سبز باد

حمیرا طاری