خیال ِتشنه

Tuesday, May 17, 2005

tack تشکر

Skymningens dans (رقص غروب)
بالاخره بعد از یک سال کا ر روی ترجمه دفتر شعرم " رقص غروب" این کار امروز به پایان رسید تا راهی چاپخانه شود.
از آنجایی که دلم می خواست جان شعر در ترجمه کمرنگ نشود و یا از جان من دور نیفتد تصمیم گرفتم با هر مکافاتی که هست خود بار این کار پر زحمت را هم به دوش بکشم. حدود یکسال لحظه ای را نتوانستم در آرامش خاطر مطلق بسر ببرم بخاطر دغدغه های کاری. با هر که ملاقات داشتم و یا تلفنی صحبت می کردم لحظه ای دلشوره و استرس رهایم نمی کرد. دوستانی درکم کرده و تحمل، دوستانی هم طعنه می زدند که می خواهی بگویی پرکاری و...
باری چقدر همه را دوست داشته ام و یا چقدر دل و ذهنم با مردمم بوده است سندی بهتراز کارهایی که انجام داده ام نمی شناسم.
جا دارد از نازنین دوستان و همکاران نهایت تشکر را داشته باشم بخاطر ارائه این اثر. آقای حسین صحت لو زحمت طراحی این کتاب را همچو کتابهای دیگرم کشیده است و صفحه بندی این اثر را نیز به عهده داشته است. کریستفر، راینیش، خانم سوزان، لنا و مارگارت هم در بازبینی و غلط گیری این شعرها با صمیمیت و فروتنی خاصی یار و همکار من بودند.
هر بار از این دوستان سوئدی، آلمانی و اطریشی تشکر و قدردانی کرده ام ، در جواب گفته اند:" تشکر که اجازه دادی در کنارت بنشینیم و با حضور تو به کند و کاو در شعرهایت بپردازیم."

نمی دانم چگونه و کی می توانم این همه فروتنی و محبت را پاسخگو باشم.

جا دارد در اینجا از فروتنی ، محبت و همکاری آقای مجید زهری عزیز هم تشکر کنم که در زیبا کردن این وبلاگ و گذاشتن آهنگهای انتخابی ام زحمات فراوانی را کشیده است.


بگذار تخیل

تنها در اندیشه تخم بگذارد

در میان ترانه های من

در میان قصه های تو


بگذار هرم نفس ها

تنها در آتشکده ی قلب بسوزد

و شکوفه های عشق

تنها در میان آویزه های یخ

بخواب رود

برای او

شعر : حمیرا طاری


Wednesday, May 11, 2005

پناهجو

روز شنبه در شهر یوتبری راه پیمایی بود. این راه پیمایی درارتباط با پناهجوها و حقوق آنها گذاشته شده بود. من به همراه هزارن سوئدی، اسپانیایی، ایرانی، سومالیایی و... دیگر در این تظاهرات شرکت کردیم. آنچه که در این تظاهرات همه وجودم را آکنده از بغض کرده بود، دیدن صدها کودک پناهجویی بود که با پلاکاردهای خود به همراه خانواده و مردم در خیابان اونی راه پیمایی می کردند.
یک روان پزشک، کشیش و...به سخنرانی پرداختند و از دولت سوئد خواستار رفتاری انسانی تر در ارتباط با پناهجوها شدند.
با شناختی که در ارتباط با اداره مهاجرت پیدا کرده ام می توانم بگویم این اداره و کارکنان آن خیلی بی تفاوت و سطحی با پناهجوها و دلایلی که آنها برای اقامت خود می آورند برخورد می کنند. می شود گفت برای اگر نه همه، ولی اکثرا یک جواب می فرستند. گویی از پیش نا مه ای نوشته اند که آن را برای همه کپی می کنند و می فرستند.
اداره مهاجرت و دولت سوئد پرپر شدن صدها کودک، نوجوان و...را می بیند و چینی به پیشانی نمی آورند.این دولت نمی خواهد ببیند که خود خالق بدبختی و بیمار شدن هزاران انسانی است که به این خاک سرد تنها بخاطرامنیت پناه آورده اند. اما ما سکوت پیشه نخواهیم کرد و به استقبال دموکراسی بربریت با سر فرود آوردن نخواهیم رفت. بربریت در همه جا بربریت است.
همَارکولن(Hammarkullen)در شهر یوتبری شانزده ماه مه جلسه ای در کلیسا .
تشکیل می شود در ارتباط با پناهجوها

به گریه شکسته در سکوت
به کمر شکسته در شلاق خشونت
به اندیشه پرپر شده در تعصب

می گویم

گریه را فریاد شو
شکسته کمر را سروی ایستاده
و پرپر اندیشه را بی پروا گلی

اما خدایا، چگونه چگونه؟
............................

بگذار سکوت لبهایت را
با ترانه هایم پرآوازه کنم

بگذار نگاه زخمی ات را
با ناز نگاهم نوازش کنم

برای دو پناهجوی کوچولو

Thursday, May 05, 2005

" مرز " شعری از نوردمن ترانه سرای سوئدی

امیدوارم تو بتوانی به من بگویی
زندگی چگونه پیش می رود
ما میان زندگی و مرگ سرگردانیم

ما را آماده کن برای ابدی بودن
ما نمی فهمیم
در حقیقتی بی رنگم کن که طی نمی شود

امیدوارم بتوانم خانه را پیدا کنم
من باید به آرامش برسم
می خواهم که در باورم لم بدهم
امیدوارم خانه زندگی را دوباره پیدا کنم

اگر بترسم که به خانه بروم
چه کسی همراهی ام خواهد کرد؟
من از آغاز تصمیم برگشتن داشتم
باید بروم

از مرز خواهم گذاشت تا آنجا که بشود
با گستاخی چند سال فقیرانه دیگر را هم خواهم گذراند
اما بزودی آنجا خواهم بود

می دانم که دوباره زندگی خواهم کرد
اما در باورم که مثل یک دوست غمگین دنبالم می آید، مرددم
شاید خانه را پیدا کنم

من آرزوم است که خانه را پیدا کنم
باید به آرامش برسم
در باورم می لمم
آرزو می کنم که راه زندگی را پیدا کنم

ترجمه: حمیرا طاری

Sunday, May 01, 2005

روز جهانی کارگر

.روز جهانی کارگر بر کارگران جهان مبارک باد

بوسه می زنم
بر دستهای کوچک و پینه بسته ات
خردسالی که بر دار قالی نشسته ای
در ترکمنستان
افغانستان
.......

سجده می کنم
بر پای نگاه تو دهقانی
که با عصاره جانت
زمین خشک
زمین مرده
را کشت می کنی


پاس می دارمت
کارگری که در هر نقطه جهان
در کارخانه ای با زحمت بازوی خویش
جهان را می سازی

و

تف می کنم بغض خود را
به همه آن استثمار کننده گانی که
از قبال کارگران جهان به جهان فخر می فروشند.