" مرز " شعری از نوردمن ترانه سرای سوئدی
امیدوارم تو بتوانی به من بگویی
زندگی چگونه پیش می رود
ما میان زندگی و مرگ سرگردانیم
ما را آماده کن برای ابدی بودن
ما نمی فهمیم
در حقیقتی بی رنگم کن که طی نمی شود
امیدوارم بتوانم خانه را پیدا کنم
من باید به آرامش برسم
می خواهم که در باورم لم بدهم
امیدوارم خانه زندگی را دوباره پیدا کنم
اگر بترسم که به خانه بروم
چه کسی همراهی ام خواهد کرد؟
من از آغاز تصمیم برگشتن داشتم
باید بروم
از مرز خواهم گذاشت تا آنجا که بشود
با گستاخی چند سال فقیرانه دیگر را هم خواهم گذراند
اما بزودی آنجا خواهم بود
می دانم که دوباره زندگی خواهم کرد
اما در باورم که مثل یک دوست غمگین دنبالم می آید، مرددم
شاید خانه را پیدا کنم
من آرزوم است که خانه را پیدا کنم
باید به آرامش برسم
در باورم می لمم
آرزو می کنم که راه زندگی را پیدا کنم
ترجمه: حمیرا طاری
زندگی چگونه پیش می رود
ما میان زندگی و مرگ سرگردانیم
ما را آماده کن برای ابدی بودن
ما نمی فهمیم
در حقیقتی بی رنگم کن که طی نمی شود
امیدوارم بتوانم خانه را پیدا کنم
من باید به آرامش برسم
می خواهم که در باورم لم بدهم
امیدوارم خانه زندگی را دوباره پیدا کنم
اگر بترسم که به خانه بروم
چه کسی همراهی ام خواهد کرد؟
من از آغاز تصمیم برگشتن داشتم
باید بروم
از مرز خواهم گذاشت تا آنجا که بشود
با گستاخی چند سال فقیرانه دیگر را هم خواهم گذراند
اما بزودی آنجا خواهم بود
می دانم که دوباره زندگی خواهم کرد
اما در باورم که مثل یک دوست غمگین دنبالم می آید، مرددم
شاید خانه را پیدا کنم
من آرزوم است که خانه را پیدا کنم
باید به آرامش برسم
در باورم می لمم
آرزو می کنم که راه زندگی را پیدا کنم
ترجمه: حمیرا طاری
10 Comments:
At 10:47 PM, Anonymous said…
حميرا جان سلام ... خيلي شعر دلچسبي بود و معلومه كه شاعرش خيلي نكته پرداز بوده .. خيلي لذت بردم ....قربانت رضا !
At 10:39 AM, Anonymous said…
فراموش كرديم زندگي را چگونه هجي كنيم.پرنيان
At 8:28 PM, Anonymous said…
سلام
دوباره از صفر شروع میکنیم
تا پست ترین لایه ها در زیر صفر
صفر. بی عدد. خالی
بی هیچ تقلایی برای همره شدن با اعداد
و تبریک فراوان به خاطر رقص غروب
موفق باشید.
At 10:58 AM, Anonymous said…
چه آرزوی قشنگی! آرزویی که شاید شبانه روز در خیالمان با آن کلنجار می رویم تا باز یابیمش و در روشنایی نگاهش کنیم
At 1:38 PM, Bahar said…
چه خیال دلچسبی ! چه آرزوی شیرینی !! من آرزو دارم که خانه را پیدا کنم !!! . . . شاد باشی
At 3:03 PM, Anonymous said…
حمیرا جان سلام. به این نتیجه رسیده ام که آن خانه می تواند در درون ما باشد. درونگرایی راهش نیست اما باید تلاش کرد گوشه ی آرامی در درون داشت که خستگی دست و پنجه نرم کردن با رنج های بیرونی را در آنجا بدر کرد.
شاد و آرام باشی
پویا
At 2:06 PM, Hasti.N said…
مثل همیشه اونقدر لطیف مینویسی که روح رو پرواز میده. در ضمن حمیرا جان آدرسم عوض شده به آدرس زیر>
www.hastinike.blogspot.com
At 1:45 AM, Anonymous said…
سلام
آره ... درست گفته
خونه حتي اسمش آدمو آروم ميكنه
و اين آرامشو كسي بهتر مي فهمه كه جنگلو پياده طي كرده ... از مرز گذشته ...
تا به خونش برسه .
وبلاگت مطالب زيبايي داره
موفق باشي
At 3:29 AM, Anonymous said…
salam
mamnun be khatere commenteton ,,, ba arezooye ziba tarin shaerane ha baraye shooma ,
moafagh bashid .
At 9:29 PM, Anonymous said…
سلام/نوشته،شعر و موسيقی جملگی زيبا و تاثير گذار هستند/ شاداب و پيروز باشيد
Post a Comment
<< Home