Agust Strinberg
توجه: خوانندگان عزیز این وبلاگ از آنجایی که تازه درست شده کم و بیش با مشکلات فنی روبروست و به همین دلیل است که همه آن عزیزانی که خواسته اند پیام بگذارند موفق به این کار نشده اند. امید است در اولین فرصت با یاری دوست نازنین و هنرمندم آقای حسین. ص (طراح جلد کتابهایم) که همیشه مرا با یاری و مهربانی هایش شرمنده کرده است بتوانم این مشکل را برطرف کنم.
با سپاس حمیرا طاری
پیش از این شما را با کارهای زیبای اگوست استرین بری شاعر و نویسنده خوب سوئدی آشنا کرده ام. هر بار
شعری از او می خوانم و یا شعری از او به فارسی ترجمه می کنم خود را در جنگل مه گرفته ای می بینم که هر لحظه در تصویر تازه ای زاده می شود. تصویری که روح و اندیشه ام را به رقص می آورد، گاه رقص زندگی و گاه رقص غم.
لازم به توضیح است که ترجمه شعرهای اگوست بسیار دشوار است . برای من ترجمه شعرهای اگوست حکم ترجمه شعر حافظ از فارسی به سوئدی را دارد.باری امید است شما خواننده عزیز بتوانید ان حس لازم را با این ترجمه بگیرید .
گفته شده است که اگوست استرین بری از زنها متنفر بوده است. البته این تنفر را در یکی از نمایشنامه های او "پدر" دیدم و این تنفر را نسبت به آن زن در آن نمایشنامه کاملا به جا دیدم. چرا که آن زن با رفتارهای بیمارگونه خود سبب دیوانه شدن مردی شد که عاشق زن و فرزندش بود.
بخشی از شعر اگوست
حالا که وقت خداحافظی نزدیک شده
دوباره خودم را آزاد می بینم
دوباره دشمن را دوست می بینم
یک شادی مسخره ای دارم
احساس می کنم آن گریختن یک آزمایشی بود
و آن اینکه من در لانه مارها نمردم
آن عذاب ها یک شکاری بود
که من را واقعا شاد می کرد و تقریبا مایوس
اما بیشتر ممنونم و راضی
همچنین: با وجود همه این چیزها
آدم اغلب له می شود
و چیزی دستش نمی آید
و هیچکس پیروز نمی شود بدون بریده گیهای عمیق
خداحافظ ارباب پیشین من
حالا تو می توانی پی هنر خودت بروی
و من می توانم یواشکی بخندم
من برده بودم و تو کلفت
حالا من دوباره مرد م
اما تو عریانی زن بدجنس کوچک
ترجمه: حمیرا طاری