خیال ِتشنه

Tuesday, November 30, 2004

Agust Strinberg

توجه: خوانندگان عزیز این وبلاگ از آنجایی که تازه درست شده کم و بیش با مشکلات فنی روبروست و به همین دلیل است که همه آن عزیزانی که خواسته اند پیام بگذارند موفق به این کار نشده اند. امید است در اولین فرصت با یاری دوست نازنین و هنرمندم آقای حسین. ص (طراح جلد کتابهایم) که همیشه مرا با یاری و مهربانی هایش شرمنده کرده است بتوانم این مشکل را برطرف کنم.
با سپاس حمیرا طاری
پیش از این شما را با کارهای زیبای اگوست استرین بری شاعر و نویسنده خوب سوئدی آشنا کرده ام. هر بار
شعری از او می خوانم و یا شعری از او به فارسی ترجمه می کنم خود را در جنگل مه گرفته ای می بینم که هر لحظه در تصویر تازه ای زاده می شود. تصویری که روح و اندیشه ام را به رقص می آورد، گاه رقص زندگی و گاه رقص غم.
لازم به توضیح است که ترجمه شعرهای اگوست بسیار دشوار است . برای من ترجمه شعرهای اگوست حکم ترجمه شعر حافظ از فارسی به سوئدی را دارد.باری امید است شما خواننده عزیز بتوانید ان حس لازم را با این ترجمه بگیرید .
گفته شده است که اگوست استرین بری از زنها متنفر بوده است. البته این تنفر را در یکی از نمایشنامه های او "پدر" دیدم و این تنفر را نسبت به آن زن در آن نمایشنامه کاملا به جا دیدم. چرا که آن زن با رفتارهای بیمارگونه خود سبب دیوانه شدن مردی شد که عاشق زن و فرزندش بود.
بخشی از شعر اگوست
حالا که وقت خداحافظی نزدیک شده
دوباره خودم را آزاد می بینم
دوباره دشمن را دوست می بینم
یک شادی مسخره ای دارم
احساس می کنم آن گریختن یک آزمایشی بود
و آن اینکه من در لانه مارها نمردم
آن عذاب ها یک شکاری بود
که من را واقعا شاد می کرد و تقریبا مایوس
اما بیشتر ممنونم و راضی
همچنین: با وجود همه این چیزها
آدم اغلب له می شود
و چیزی دستش نمی آید
و هیچکس پیروز نمی شود بدون بریده گیهای عمیق
خداحافظ ارباب پیشین من
حالا تو می توانی پی هنر خودت بروی
و من می توانم یواشکی بخندم
من برده بودم و تو کلفت
حالا من دوباره مرد م
اما تو عریانی زن بدجنس کوچک
ترجمه: حمیرا طاری

Monday, November 29, 2004

انسان

هر انسان شریفی باید مدام خنجر به گلوی اجنبی خویشتن اش بگذارد
رومن رولان

تعصب

دیشب جنازه تعصب را
بر دوش یگانه خدایش
تابوت کردم

دیشب گوشتهای
خشکیده خشونت را
تنها به بچه های خفت
بخشیدم

دیشب؟ نه! نیمه های شب
نعش زنده ام بر
آسمان بی پروایی

گاه چشمک می زد
گاه می خندید
و گاه با کودک زنده درونم

بر سینه خاک باغ رویاهایم
می رقصید

شعر از: حمیرا طاری

Thursday, November 25, 2004

خیال تشنه

دوستان عزیزم به وبلاگ جدید من خوش آمدید. اینجا تنها خانه من نیست. اینجا خانه شماست.

نامه داریوش

این نامه و بحث هایی که در آن شده مربوط به وبلاگ من " خیال تشنه" در حلقه ملکوت است
با سلام به همه خوانندگان عزیز این وبلاگ از مسلمان ، مسیحی، کمونیست گرفته تا همجنس گراها. عزیزان آقای
داریوش من را متهم به توهین به مسلمانان کرده اند و خیال می کنند که من از قوانین حقوق بشر مطلع نیستم و ...من در هیچ کجا به هیچ انسان بی گناه و بی آزاری ( از مسلمان گرفته تا کمونیست) توهین نکرده و نخواهم کرد. انسانی که تکه تکه می کند انسان دیگر را بخاطر زبان سرخش و بیان اندیشه و حس اش، از نظر من تنها لقب انسان وحشی درخور او نیست بلکه لقبی بس بدتر، چه کمونیست باشد، چه مسلمان، چه مسیحی، چه یهودی و چه فاشیست.باری همانطور که می بینید آقای داریوش تاب سخن مرا نیاورد و خود مقر آمد و خواهان بیرون رفتن من از این حلقه ملکوتی اش شد. سخن شما را به جان منت پذیرم، مبلغ دین شریف و معصوم، مبلغ آیه های ناب، مبلغ آواز هایی که بوی مرگ می دهد و واپس ماندگی.
دوستان گفته های قبله عالم را خود بخوانید . شما آنقدر دانا و فهمیده هستید که خود به قضاوت بنشینید. من خیال دفاع از خود را ندارم.

مجرم: حمیرا طاری
مقتول: داریوش.م
جانی مرتکب جنایات زیر شده است: پرونده شماره 1
پیغام به واحه

دوست خوبم خیالت راحت باشد. دلخور نشدم. گاه باید کمی از خودشیفتگی درآمد و حقایق را برای عزیزانی چون تو بیان کرد تا مبادا در بی خبری بمانی.کاملا می فمهم ترا و از نوشته های زیبایت قدردانی می کنم.مبادا گرد غربت در خیال تشنه ات بنشیند. ...

Posted by
خیال تشنه at November 24, 2004 03:49 PM

پرونده شماره 2
پیغام به واحه
با سلام به صدای خوش شاعر، که عطر کلام و نگاهش از خاک معصوم زادگاه ام بر می خیزد . دوست عزیز انسان هم حیوان است و به قول "دیوانه ای" حیوانی که بر روی دو پا راه می رود. تا بحال نگاه روباه و حیوانهای دیگر را در نگاه انسانی نجسته ای؟ دین اسلام ساخته دست بشر است مثل دین های دیگر و این دین هم مثل همه دینها و ایدئولوژیهای دیگر نارساییهای خود را دارد. می دانی چرا حلقه ملکوت رفته رفته خالی می شود؟ برای اینکه هستند کسانی که خود هر چه در دل دارند می گویند اما طاقت شنیدن نظر کاملا متفاوت را ندارند. البته عده ای هم به این نتیجه می رسند که در حلقه ملکوت جایی ندارند و در پی حلقه ای دیگر هستند. ما انسانها از دنیای متفاوتی می آییم و رنگ خداهایمان هم متفاوت است. چه خوب بود "دین انسان، اسلام " و دیگرانی که از قدرت در جامعه ای برخوردارند می توانستند وجود خداهای دیگری را هم لمس کنند و در پی لگد اندیشه های دیگر نباشند. شاید آنوقت واژه بهشت می توانست در حقیقت به رقص آید.
امید است واژه ای سبب سوتفاهم نشود. شمای جوان را بسیار ارزش می گذارم. شما سرمایه های مملکت من هستید و امیدوارم از شما بخوبی نگهداری شود.با سپاس حمیرا
Posted by
خیال تشنه at November 24, 2004 11:37 AM
3پرونده شماره
با سلام به آقای داریوش پیش از هر چیز لازم است بگویم به عنوان یکی از وبلاگ نویسهای حلقه ملکوت برای همه اعضای ملکوت احترام قائلم. از مسلمان متعصب و کسانی که عشق را به هر شکلی زمزمه می کنند گرفته تا فعال سیاسی متعصب . حضور همه لازم است. اگر توانستیم حضور و وجود هر کسی را در این حلقه بپذیریم (البته به جز حضور فاشیستها. هرگز با فاشیستها میانه خوبی نداشته ام اعم از فاشیست اسلامی تا فاشیست کمونیست ) پس قادر به دموکرات بودن هم خواهیم بود.این حلقه تا آنجا که من فهمیده ام حلقه اختصاصی ، یک بعدی و برای گروه سنی و سیاسی خاصی نیست. پس همه حق دارند که از ذهن، حس و اندیشه خود بگویند. جایی غیرمستقیم افرادی را تهدید می کنید که اگر قرار است این حلقه در خدمت حزبی در بیاید چنین و چنان خواهم کرد. شما که خود با موزیک ، آواز و نوشته های تان تا امروز مبلغ عقایدتان بوده اید ، اشتباه می کنم؟ من به عنوان یک عضو اگر حس کنم کسی می خواهد برایم شرط و شروطی بگذارد که هماهنگی با آزادی بیان و آزادی عقیده نداشته باشد خود پیشاپیش می گویم خداحافظ. با ورود به این حلقه نبود که دهان به سخن گشودم.همیشه نوشته ام. آن زمان که نوجوان و عاشق بودم ، وقتی جوان شدم و خسته از کار می آمدم و بخاطر عقب رفتن روسری ام لقب فاحشه می گرفتم ، وقتی مهاجر شدم و حالا که در شرف اتمام تحصیلات دانشگاهی خود هستم. هم می نویسم.داریوش عزیز از آنجایی که خالق این حلقه هستی مسئولیت سنگینی را بر دوش داری. آن مسئولیت یک مدیریت خوب، صبر و شیوه رفتاری پداگوژیک است. چرا عده ای از این حلقه بیرون رفتند؟ امیدوارم علتش هر چیزی باشد جز رفتار اعضای این حلقه، از خودم گرفته تا بقیه.به نظر من همه انسانها از بی سواد گرفته تا آنها که تحصیلات آکادمیک دارند دارای ارزش و شخصیت هستند و حق دارند حرف خود را بزنند به هر شیوه ای که دوست دارند. آن کسی که حق ارزشگذاری این نوشته ها را دارد من و شما نیستیم. ما که معلم اخلاق یا جمهوری اسلامی نیستیم که هر چه با فکر خودش همخوانی ندارد را سانسور و یا رد می کند.با سپاس خیال تشنهPosted by: خیال تشنه at November 18, 2004 03:39 PM
پیام به داریوش.م

با سلام به آقای داریوش پیش از هر چیز لازم است بگویم به عنوان یکی از وبلاگ نویسهای حلقه ملکوت برای همه اعضای ملکوت احترام قائلم. از مسلمان متعصب و کسانی که عشق را به هر شکلی زمزمه می کنند گرفته تا فعال سیاسی متعصب . حضور همه لازم است. اگر توانستیم حضور و وجود هر کسی را در این حلقه بپذیریم (البته به جز حضور فاشیستها. هرگز با فاشیستها میانه خوبی نداشته ام اعم از فاشیست اسلامی تا فاشیست کمونیست ) پس قادر به دموکرات بودن هم خواهیم بود.این حلقه تا آنجا که من فهمیده ام حلقه اختصاصی ، یک بعدی و برای گروه سنی و سیاسی خاصی نیست. پس همه حق دارند که از ذهن، حس و اندیشه خود بگویند. جایی غیرمستقیم افرادی را تهدید می کنید که اگر قرار است این حلقه در خدمت حزبی در بیاید چنین و چنان خواهم کرد. شما که خود با موزیک ، آواز و نوشته های تان تا امروز مبلغ عقایدتان بوده اید ، اشتباه می کنم؟ من به عنوان یک عضو اگر حس کنم کسی می خواهد برایم شرط و شروطی بگذارد که هماهنگی با آزادی بیان و آزادی عقیده نداشته باشد خود پیشاپیش می گویم خداحافظ. با ورود به این حلقه نبود که دهان به سخن گشودم.همیشه نوشته ام. آن زمان که نوجوان و عاشق بودم ، وقتی جوان شدم و خسته از کار می آمدم و بخاطر عقب رفتن روسری ام لقب فاحشه می گرفتم ، وقتی مهاجر شدم و حالا که در شرف اتمام تحصیلات دانشگاهی خود هستم. هم می نویسم.داریوش عزیز از آنجایی که خالق این حلقه هستی مسئولیت سنگینی را بر دوش داری. آن مسئولیت یک مدیریت خوب، صبر و شیوه رفتاری پداگوژیک است. چرا عده ای از این حلقه بیرون رفتند؟ امیدوارم علتش هر چیزی باشد جز رفتار اعضای این حلقه، از خودم گرفته تا بقیه.به نظر من همه انسانها از بی سواد گرفته تا آنها که تحصیلات آکادمیک دارند دارای ارزش و شخصیت هستند و حق دارند حرف خود را بزنند به هر شیوه ای که دوست دارند. آن کسی که حق ارزشگذاری این نوشته ها را دارد من و شما نیستیم. ما که معلم اخلاق یا جمهوری اسلامی نیستیم که هر چه با فکر خودش همخوانی ندارد را سانسور و یا رد می کند.با سپاس خیال تشنه
Posted by:
خیال تشنه at November 18, 2004 03:39 PM,

نامه آقای داریوش خالق حلقه ملکوت به حمیرا طاری سرکار خانم طاری عزيز
در خلال ماجراهايی که در ملکوت پيش آمده است و در ضمن نامه‌ای که پيشتر خدمت سرکار ارسال کرده بودم، به طور مفصل و مشروح برای‌تان توضيح دادم که دلايل من برای پاره‌ای ملاحظات چيست. متأسفانه، نه شما و نه بعضی افراد ديگر که بدون رعايت آداب بحث، مايه‌ی دامن زدن به تنش‌ها شده‌اند، عنايتی به دغدغه‌های من نداشته‌ايد. از سلسله‌ی نظرهايی که سرکار در وبلاگ‌های مختلف می‌گذاريد و همچنين افرادی که به نحوی از لحاظ فکری به سرکار پيوسته يا وابسته هستند به تدريج به اين نتيجه می‌رسم که شما نه آداب حضور در اين مجموعه را نگاه می‌داريد و نه حرمت صاحب‌خانه را حفظ می‌کنيد تا جايی که تلويحاً و تصريحاً به طعنه‌های مختلف صاحب اين قلم و هم‌رأيان او را در حلقه‌ی ملکوت مشمول عنايات خاصه قرار داده‌ايد و ما را در رديف طايفه‌ای وحشی، متعصب و تنگ‌نظر انگاشته‌ايد. شاهد نقض نسبت‌هايی که سرکار به ما می‌دهيد مباحثات دراز و گسترده‌ی ميان کاتب کتابچه‌ی سابق، صاحب سيبستان و نويسنده‌ی ملکوت است که حتی پيش از اين‌که سرکار و ساير دوستان به ما بپيونديد، اين گفت‌وگوها جريان داشت و دوستی همگی ما به قوت خويش باقی بود و هيچ مايه‌ی نقار و رنجشی هم در ميانه نبود. می‌توانيد يکايک نوشته‌های کتابچه، سيبستان و ملکوت را از نظر بگذارنيد و ببينيد آيا هيچ يک از طرفين بحث، طرف مقابل را «وحشی» خطاب کرده است يا نه؟ از سويی در ذيل سخن نويسنده‌ی واحه می‌نگاريد که: «می‌دانی چرا حلقه ملکوت رفته رفته خالی می‌شود؟ برای اینکه هستند کسانی که خود هر چه در دل دارند می‌گویند اما طاقت شنیدن نظر کاملا متفاوت را ندارند. البته عده‌ای هم به این نتیجه می‌رسند که در حلقه ملکوت جایی ندارند و در پی حلقه‌ای دیگر هستند». شما دير آمده ايد و زود نتيجه می گيريد. ما همواره بحث کرده ايم و هيچگاه رو در رو نايستاده ايم. نظر کاملا متفاوت هم برای ما چيز تازه ای نيست اما آنچه تازگی دارد توهين و تهمت زدن های رنگارنگ دوستانی است که اصلا در بحث هم نبوده اند ولی در عوض چه توهين ها که نثار مخالفان عقايد خود نکرده اند. سری به وبلاگ مجيد زهری بزنيد تا ببينيد با چه شور و هيجانی شما را در رديف مبارزان عليه استبداد و تنگ‌نظری و تعصب قلمداد کرده‌اند و چه الفاظ زهرآگينی را نثار صاحب اين حلقه و ياران شفيق او ساخته‌اند. نتيجه بحث های ما به دوستی ما خللی وارد نکرده اما نتيجه تهمت های شما و يکی دو دوست ديگر دهان عده ای بيگانه با منطق و بحث را بر من و حلقه ملکوت باز کرده است. سخن مطلقاً بر سر اين نيست که شما رأيی مخالف من داشته باشيد. بيش از يک سال است که اعضای اين حلقه با ديدگاه‌هايی مختلف و متعارض قلم می‌زده‌اند و آب هم از آب تکان نمی‌خورده است. عدم تحمل در واقع از جانب شماست چرا که بحث هنوز ادامه دارد ولی شما از همان روزهای اول تصميم خود را گرفته ايد که چه کسی درست می گويد و چه کسی را بايد اگر نه با بحث با توهين از ميدان بدر کرد.از مجموع واکنش‌های سرکار و يادداشت‌هايی که خطاب به من نوشته‌ايد، احساس می‌کنم بعد از اين همه حمله‌ای که به صاحب اين حلقه و ديگر اعضای حلقه داشته‌ايد، ضرورتی ندارد بيش از اين در کنار ما بمانيد. اتفاقاً معنی آزادی بيان همين است که شما هم حرف خود را بزنيد. اما در خانه‌ای که ميزبانش من هستم و ميهمانش شما جايی برای توهين نمی يابم. نه شرط انصاف است و نه شرط عقل که شما در خانه‌ی من هر چه بخواهيد به من بگوييد و من حضور شما را در خانه‌ی خود روا بدانم. می‌توانيد در ظرف نيم‌ساعت برای خود در سرويس‌های رايگان وبلاگ‌نويسی، وبلاگی تدارک ببينيد و تمام سخنان مختلف و عقايد متفاوت‌ خود را که به زعم شما ما طاقت شنيدن آن‌ها را نداريم در آن‌جا بزنيد.نکته‌ای که گويا برای عده‌ای مايه‌ی سوء تفاهم شده است اين است که برخی ملکوت را ملک مشاع خود تلقی کرده‌اند. اين تصور از بن خطاست. صاحب رسمی سايت ملکوت من هستم و تمام اختيارات و مسئوليت‌های حقوقی و قانونی آن با من است. ساکنين حلقه‌ی ملکوت ميهمان من هستند و خريدار حجره‌ای از ملکوت نيستند. به زبان عاميانه،‌ با عرض معذرت، حلقه‌نشينان ملکوت اجاره‌نشين مجموعه هستند. تنها چيزی که برای من اصل است اين است که شما حق داريد نظر خود را بگوييد و حتی آن را به تفصيل تبيين کرده و بسط دهيد، اما مطلقاً اجازه نداريد به شخصی حقيقی يا حقوقی اهانت کنيد. اگر هنوز در مفهوم اهانت ترديدی داريد، می‌توانيد به موازين بين‌المللی حقوق بشر مراجعه کنيد و ببينيد که به تصريح در آن‌ها آمده است که هيچ کس نمی‌تواند بر پايه‌ی رنگ، نژاد، جنس، دين يا مذهب به کسی تعرض کرده يا اهانت کند. و اين حکم برای همه‌ی آدميان به يک اندازه صادق و جاری است. شما هيچ وقت در قطعنامه‌های سازمان‌های حقوق بشر نمی‌بينيد که بگويند: «مسلمان وحشی متعصب». بحث دفاع از حقوق و آزادی‌ها فردی را هيچ وقت با تئوری‌های کلامی و دينی خلط نمی‌کنند. شما در يادداشتی که در ذيل نوشته‌ی من گذاشته‌ايد تلويحاً‌ ما را با فاشيست‌ها هم مسلک خوانده‌ايد. به فهم و درک شما از معنا و مفهوم فاشيسم کاری ندارم. عقيده‌ی شما برای‌ من محترم است. اما وقتی می‌نويسيد: «این حلقه تا آنجا که من فهمیده‌ام حلقه اختصاصی، یک بعدی و برای گروه سنی و سیاسی خاصی نیست. پس همه حق دارند که از ذهن، حس و اندیشه خود بگویند»،‌ عملاً داريد برای ملکوت مسيری خاص ترسيم می‌کنيد که نوعی آيين‌نامه نوشتن است که بحث بر سر آن در ملکوت زياد رفته است.سخن به درازا کشيد. اين مختصر را نوشتم که بگويم با راهی که سرکار در پيش گرفته‌ايد و حلقه‌ی اصحابی که گرد شما را گرفته‌اند (از قبيل مجيد زهری، خسن آقا و ساير دوستان هم‌عقيده‌ی ايشان)، هر چه بيشتر می‌انديشم کمتر می بينم که به آن حداقل احترامی که بايد در بين اعضای حلقه ملکوت ولو از عقايد مختلف وجود داشته باشد پايبند باشيد. بنابرين بايد حضورتان عرض کنم با اوضاع فعلی از ميزبانی شما معذورم و فرصتی را در اختيارتان می‌گذارم تا از مطالب موجود خود نسخه‌ی پشتيبانی تهيه کند (در صورت تمايل می‌توانم آن‌ها را برای شما ای‌ميل کنم) و به خانه‌ی جديدی نقل مکان کنيد که با موازين فکری شما سازگارتر باشد.با احترام و آرزوی توفيقداريوش محمدپور / مدير حلقه‌ی ملکوت

Sunday, November 21, 2004

خیال تشنه

به وبلاگ جدید خیال تشنه خوش آمدید

اندیشه

بگذار اند یشه ات
به هر کجا که می خواهد ،پرواز کند
بدانجایی که عقابان
پرندگان کوچک را
به چنگال می ربایند
یا بدانجا که مرداب
ماهیها را
به لجنزار
آمخته می کند
بگذار نغمه هایت
به روی هر بوته بیتوته کند
و خبر ما را
به زاغه نشینان برساند
هیچ دشتی بی باران
به بار نخواهد نشست
و هیچ شبی بی آسمان
پر ستاره نخواهد شد
بگذار آسمانت آواز بخواند، آواز
شعر از: حمیرا طاری

Saturday, November 20, 2004


تابوها و آزادی
شاید در هیچ کجای دنیا آزادی به معنای مطلق وجود نداشته باشد ، حتی در دل این سرزمین یخ، سوئد ، وطن دوم من. حتی این وطن
هم با آنکه داد از آزادی، امنیت، برابری و ممنوعیت ممنوع ها بسیار بر می آورد ممکن است در عمل به گونه ای دیگر رفتار کند. البته از نظر من چنین رفتاری کاملا طبیعی است بخاطر اینکه انسانها محصول خانواده ، سیستم آموزشی ، تربیتی و حکومتی متفاوتی هستند.از فرزند یک خانواده مسیحی، متعصب، دگم ، قبیله ای و زورگو که از قوانین و زبان مرده قرون وسطایی پیروی می کند نمی توان انتظار آن انسانیت، عدالت، آزادی در اندیشه و بیان و کاربرد زبانی را داشت که از فرزند خانواده مسیحی امروزی ، دموکرات و متمدن می توان داشت.همان قدر که تا دنیا دنیاست ممنوعیت ها(تابوها) حضور خواهند داشت آزادی و آزادی بیان به معنای مطلق وجود نخواهد داشت.
مگر می توان از نگاه روباه انتطار نگاه کبوتر را داشت؟ مگر می توان از آسمان آفریقا انتظار بارش آسمان سوئد را داشت؟ مگر می توان از انسان مسلمان متعصب بربر شکایت کرد، چرا زن و مردی را که بدون بستن قرارداد با هم عشق بازی کرده اند سنگسار می کنی؟ مگر می توان نزد چنین انسان وحشی و بیماری از آزادی جنسی و رابطه آزاد همجنسگراها سخن گفت؟
فریدون فرخ زاد را انسان مسلمان وحشی قطعه قطعه می کند، چرا؟ فروغ فرخ زاد را انسان مسلمان متعصب سنتی جنده لقب می دهد، چرا؟
در نزد فیلسوفان غرب و شرق سرفرود می آورم و می گویم:" آزادی بیان به معنای مطلق وجود ندارد. آقایان و خانمهای فیلسوف شما درست می گویید. چنین انسانی (انسانی که در بالا به آن اشاره کردم) حتی قادر به فهم آزادی بیان نسبی نیز نیست چه برسد به..."
حمیرا طاری
11:49 AM (3) نظر