بهای آزادی و قربانیان جنبش سبز
هر روز برگی از جنایات جمهوری اسلامی، جمهوری که برای چپاول حقوق مردم و حفظ هر چه بیشتر قدرت خود دست به هر جنایتی می زند و ورق می زنم و بیشتر از هر روز به این باور می رسم که در نظام پلید جمهوری اسلامی تنها یک قانون است که حکومت می کند و آن قانون جنگل است، قانون تکه و پاره کردن و قانون خون ریختن. راستی زبان گفتگو با کفتارها ، گرگها و مارهای افعی این نظام و سران آن چیست؟
سی سال جنایت دیدیم اما با بالا بردن سطح دانش و فرهنگ خود سعی کردیم حق و حقوق خود را از این جانیان بشریت بگیریم.
بیش از چهار میلیون ایرانی آواره کشورهای دیگر شدند. به گفته داریوش اقبالی بیش از بیست میلیون معتاد و قاچاقچی مواد مخدر در ایران داریم. یک میلیون کشته و زخمی در جنگ ایران و عراق داشتیم. هزاران هزار انسان در زندانهای جمهوری اسلامی مورد شکنجه و تجاوز قرار گرفته اند و یا اعدام شده اند. هزاران کودکان کار، خودفروشی زنان...اینها همه محصول آفت زده حکومت جمهوری اسلامی است. این همه بدبختی دیدیم اما ما باز سعی کردیم از راه مسالمت آمیز وارد مذاکره با این دولت پلید بشویم و یا صدای مظلومیت خود را بطور مسالمت آمیز به گوش آنها و جهانیان برسانیم. حالا پس از سی سال هر روز خبر می رسد از این رسانه و آن رسانه که جمهوری اسلامی با مردم کوچه و خیابان چه کرده و در زندانها با چه ابزار تازه ای شاخه و شانه می کشد، اعتراف می گیرد، سرکوب می کند و رعب و وحشت در دل آنها که در زندان یا بیرون زندان هستند می اندازد. آدم با خودش فکر می کند نتیجه آنها همه صبوری، آن همه مدارا، آن همه تلاش و آن همه انسانیت باید اینی باشد که هست؟ مد جدیدشان شده تجاوز به پسرها و...
بی شرمی تا کجا؟ تا کجا باید رذالت، خشونت و وحشی گری را دید و باز هم بر این اعتقاد بود که گفتگوی مسالمت آمیز داشت؟ مگر کسی که روی تو اسلحه می کشد، باتون بسرت می کوبد، به تو تجاوز می کند، به تو می گوید سرت را به دیوار می کوبم، شیهه مرگ می کشد و چهار نعل روی امیدها و آرزوهای تو می دود می شود گفتگوی مسالمت آمیز داشت؟
خشونت و پلیدی های این نظام کثیف واقعا چندش آور و رعب انگیز است. اما اعمال این خشونت ها در ما مردم داخل و خارج ایران فقط ترس را زایش نمی کند بلکه حس غیرت، حس وطن خواهی ، حس مبارزه، حس تلاش برای نابودی اش و...را هم زایش می کند.
نماز می گذارم
بر مهر نگاه غریبانه تو
ای نگاهی که هر چه شلاق می خوری
هر چه شکنجه می شوی
بر مهر نگاه غریبانه تو
ای نگاهی که هر چه شلاق می خوری
هر چه شکنجه می شوی
هر چه شقاوت می بینی
باز زمزمه می کنی عدالت سبزت را
باز گریه می کنی حقوق مدنی ات را
باز زمزمه می کنی عدالت سبزت را
باز گریه می کنی حقوق مدنی ات را
----------------------------
اگر دانایی بخت گردان است
بگذارید بخت زما روی برگرداند
اگر بهای آزادی تجاوز به هویت من است
بگذارید با تجاوز فریاد آزادی خواهی ام را به گوش جهانیان برسانند
اگر هنوز کفن آزادی
شریف ترین پیرهن است
بگذار در پیرهن آزادی بمیرم
شعرها: حمیرا طاری
از دفتر شعر نگاه آبی مه