طلوع پاييز
نمی دانم چرا طلوع پاییز غم انگیزتر از غروبش است -
وقتی به طلوع پاییز و آسمانش می نگرم عشق دستان بنفشش را بر سرکودکان آزادی می کشد و وعده مهربانی می دهد اما وقتی به سرشاخه های تک درختی که گونه هایش زرد از غم است می نگرم دسته دسته جوانان جهالت را می بینم که چون برگی از شاخه های زندگی فرو می افتند-
طلوع پاییز هر سال مرگی را جشن می گیرد-هر سال دهان خود را چون گوری به وسعت دنیا باز می کند تا رویاهای آدمی را در ذهن پلید خود دفن کند-سالی کشتی اوسترشون.سالی ورلدتریت سنتر.افغانها و آثار باستانی شان و...
وقتی به طلوع پاییز و آسمانش می نگرم عشق دستان بنفشش را بر سرکودکان آزادی می کشد و وعده مهربانی می دهد اما وقتی به سرشاخه های تک درختی که گونه هایش زرد از غم است می نگرم دسته دسته جوانان جهالت را می بینم که چون برگی از شاخه های زندگی فرو می افتند-
طلوع پاییز هر سال مرگی را جشن می گیرد-هر سال دهان خود را چون گوری به وسعت دنیا باز می کند تا رویاهای آدمی را در ذهن پلید خود دفن کند-سالی کشتی اوسترشون.سالی ورلدتریت سنتر.افغانها و آثار باستانی شان و...