نمایشنامه "من کیستم" و انقلاب سی ساله ایران
حدود سه هقته پیش نمایشنامه ای نوشتم به نام من کیستم. این نمایشنامه را به یاد انقلاب ایران که سی ساله شد و کودکان و نوجوانان خارجی نوشتم. نمایشنامه اینگونه شروع می شود:
در یک عصر تابستان دختری پانزده ساله ای در حیاط روبروی خانه اشان روی نیمکتی نشسته و سیب سرخی در دست دارد گازی از سیب می گیرد و بعد از کمی نگاه به اطرافش می گوید:
وقتی در شکم مادرم بودم مادرم زادگاهش را ترک کرد می دانید چرا؟
بعد صحنه هایی از کودکی مادر او، انقلاب، جنگ ، شکنجه و عاقبت مهاجرت نشان داده می شود.
سپس او پایش را بر زمین می کوبد و می گوید اما من متولد اینجا هستم، می فهمید؟ اما هر روز لعنتی در این خاک مهاجر خطاب می شوم، مهاجر!
اکنون با سه گروه نوجوان در رابطه با این نماشنامه کار می کنم. آنها متولد این کشورند ولی خانواده هایشان از گوشه و گوشه جهان می آیند. دلم می خواهد بیشتر سخن بگویم اما تا روز نمایش این نمایشنامه شما را در انتظار خواهم گذاشت. دیروز انقلاب ایران سی ساله شد بعد ندیدم با اشاره ای به این نمایشنامه هم یادی از آن روزها کنم و هم کمی خبر از کارهایم بدهم.
شاد و پایدار باشید
در یک عصر تابستان دختری پانزده ساله ای در حیاط روبروی خانه اشان روی نیمکتی نشسته و سیب سرخی در دست دارد گازی از سیب می گیرد و بعد از کمی نگاه به اطرافش می گوید:
وقتی در شکم مادرم بودم مادرم زادگاهش را ترک کرد می دانید چرا؟
بعد صحنه هایی از کودکی مادر او، انقلاب، جنگ ، شکنجه و عاقبت مهاجرت نشان داده می شود.
سپس او پایش را بر زمین می کوبد و می گوید اما من متولد اینجا هستم، می فهمید؟ اما هر روز لعنتی در این خاک مهاجر خطاب می شوم، مهاجر!
اکنون با سه گروه نوجوان در رابطه با این نماشنامه کار می کنم. آنها متولد این کشورند ولی خانواده هایشان از گوشه و گوشه جهان می آیند. دلم می خواهد بیشتر سخن بگویم اما تا روز نمایش این نمایشنامه شما را در انتظار خواهم گذاشت. دیروز انقلاب ایران سی ساله شد بعد ندیدم با اشاره ای به این نمایشنامه هم یادی از آن روزها کنم و هم کمی خبر از کارهایم بدهم.
شاد و پایدار باشید