Bo Setterlinds دو شعر از حمیرا طاری و
در راهی قدم نهاده ام که هرگز دوباره نخواهم رفت
و از این بابت شادم
خورشید در جنگل می رود و از میان درختها نگاه می کند.
چه احساس خوبی است، خوشبخت بودن
یکی می گوید خداحافظ
و آن دیگری نگاه می کند.
.......................................
می خواهم رویایی بکشم
می خواهم زمان را بکشم
می خواهم دلهره و آرامش را بکشم
می خواهم بخشش را بکشم
حضرت عیسی را
که اینچنین غم انگیز درد کشید
می خواهم سرگردانی را بکشم
می خواهم نیزه را بکشم
می خواهم آسمان را عمیق بکشم
می خواهم تاریکی و ستاره ها را بکشم
خدایا وارد ذهن دیگران شو
ترجمه> حمیرا طاری
....................................
میخواهم برقصم در شادی
گورت را گم کن
زندگی گل می دهد در انسانیت
گورت را گم کن
زندگی پرواز می کند در امنیت
گورت را گم کن
من منم
و تو، تو
نمی خواهم روحت را عوض کنم
نمی خواهم زخمهایت را پایمال کنم
نمی خواهم ارزشت را زیر سوال ببرم
امید شعله می کشد در خیال من
عشق خواب می بیند در شبهای من
احساس گل می دهد در رگهای من
زندگی سجده می کند در دشت نگاه من
گورت را گم کن
زندگی می بارد در قلب من
گورت را گم کن
زندگی گریه می کند در قدمهای من
گورت را گم کن
من، منم
تو، تو
من نمی خواهم روح ترا عوض کنم
سعی نکن امیدهای مرا مسموم کنی
.........................................
عقاب کوهی ام
در سقوط پرواز نمی کنم
در خورشید زندگی خمیازه نمی کشم
من عقاب کوهی ام
ساکت می نشینم
اما در نگهبانی خویشم
پنجه بکشی با چنگال هایم خوردت خواهم کرد
...........................................
و از این بابت شادم
خورشید در جنگل می رود و از میان درختها نگاه می کند.
چه احساس خوبی است، خوشبخت بودن
یکی می گوید خداحافظ
و آن دیگری نگاه می کند.
.......................................
می خواهم رویایی بکشم
می خواهم زمان را بکشم
می خواهم دلهره و آرامش را بکشم
می خواهم بخشش را بکشم
حضرت عیسی را
که اینچنین غم انگیز درد کشید
می خواهم سرگردانی را بکشم
می خواهم نیزه را بکشم
می خواهم آسمان را عمیق بکشم
می خواهم تاریکی و ستاره ها را بکشم
خدایا وارد ذهن دیگران شو
ترجمه> حمیرا طاری
....................................
میخواهم برقصم در شادی
گورت را گم کن
زندگی گل می دهد در انسانیت
گورت را گم کن
زندگی پرواز می کند در امنیت
گورت را گم کن
من منم
و تو، تو
نمی خواهم روحت را عوض کنم
نمی خواهم زخمهایت را پایمال کنم
نمی خواهم ارزشت را زیر سوال ببرم
امید شعله می کشد در خیال من
عشق خواب می بیند در شبهای من
احساس گل می دهد در رگهای من
زندگی سجده می کند در دشت نگاه من
گورت را گم کن
زندگی می بارد در قلب من
گورت را گم کن
زندگی گریه می کند در قدمهای من
گورت را گم کن
من، منم
تو، تو
من نمی خواهم روح ترا عوض کنم
سعی نکن امیدهای مرا مسموم کنی
.........................................
عقاب کوهی ام
در سقوط پرواز نمی کنم
در خورشید زندگی خمیازه نمی کشم
من عقاب کوهی ام
ساکت می نشینم
اما در نگهبانی خویشم
پنجه بکشی با چنگال هایم خوردت خواهم کرد
...........................................