خیال ِتشنه

Saturday, July 16, 2005

برای آنان که زیر شکنجه برای آزادی مردند و می میرند

با من و در کنار من نیستید اما همه جا با شما و در اندیشه شما هستم. با شما برمی گردم به دوران کودکی:" مرگ بر شاه! استقلال ، آزادی! ما می گیم شاه نمی خواهیم نخست وزیر عوض می شه، ما می گیم خر نمی خواهیم پالون خر عوض می شه، بختیار بختیار منقل و بافور رو بیار، زلوبیا زلوبیا خمینی زود بیا..."
صدای رگبار مسلسل توی کوچه ها و خیابانهای شوش، میدان ژاله، میدان خراسان... هنوز توی سرم صدا می کند زندانی من، حسین مظلوم ، زینب ستمکش من که زیر شکنجه های اهریمن، گوشه گوشه تنت کبود شده است و ذره ذره می میری. هنوز عطر جنازه های خونی در بهشت زهرا که در میان کوه یخ بخواب می رفتند توی ذهنم می پیچد ، هنوز واژه های لاالله الله والا پیامبر محمد آن روزها تداعی این روزها را دارد و این خونهایی که از در و دیوار وطنم با نام خدا جاری ست.
حسین من، زینب من خون شما باز ریخته می شود، و جسم کبود و خونی تان روی سنگ مرده شور خانه با دستهای جلاد "مومن" شسته می شود و باز مردم من از خستگی، ا ز فشار زندگی و از آن همه خاطرات تلخ فقط به شما می توانند نگاه کنند و در دل بگویند:" خدایا مرگمان بده! خدایا از این خفت رهایمان کن! خدایا جان نداریم که برای حسین و زینب های معصوم مان دوباره بزنیم به کوچه ها و از سر نو بگوییم مرگ بر استبداد، مرگ بر آنانکه با نام تو وطنمان را به خاک سیاه نشاندند و می نشانند. سهم ما چه بود از زندگی؟ چرا هر چه در توبره خود می نگریم سوغاتی جز غصه و ماتم نمی توانیم داشته باشیم؟.

خدایا خسته ایم از انقلاب، خدایا خسته ایم از جنگ.
خدایا خسته ام از دربدری توی این کره خاکی تو، خدایا چقدر قربانی بدهیم تا دل "پیامبران تو" راضی شود.خدایا مرگم بده تا زیر خفت سکوت نمیرم."

برمی گردم به دوران نوجوانی با یاد تو و می اندیشم به تو شوان ، اکبر، پروین، زهرا ...و جوانه های وطن:"دکترعلی شریعتی معلم شهید ما ... پدر بزرگم جنگید به صلیبش کشیدند، پدرم جنگید زیر گیوتین کشتن، منم مبارزم به زندانم آوردند، مبارزه مسلحانه علیه امپریالیسم جهانی. قسم خوردم بر تو من ای عشق، که جان دهم در رهت ای عشق، یا روسری یا تو سری، ما انقلاب نکردیم باز به عقب برگردیم، مرگ بر منافق، مرگ بر کمونیست که می گه خدا نیست..."
و چقدر به رگبار بسته شدند فاطمه های باکره ، علی های نوجوان! و چه وقیحانه به خاک سپردند پیکرهای معصوم خواهرها و برادرهایمان را ( بعد از تجاوز، در گونی پلاستیکی گذاشتن و با پا چپاندن در گور...)، چه بی رحمانه شکستند سنگ های گورشان را و چه پست نام لعنت آباد را بر قطعه شان نهادند! و چه بی رحمانه ویران کردند گورستان آنان را که به دین دیگری گرایش داشتند، آه چه بگویم از دردهای آن روزگار!

آه چه بگویم از آن نوع مردمی که با حجابهای کذایی، تعصب، حماقت....نفرین کردند و تف و لعنت به آن گورهایی که از هر جوانه اش اکنون هزار جوانه می روید؟
برمی گردم به زمان جنگ و باز به تو می اندیشم به تو که امروز در صدای دیگری می میری و بخاطر می آورم:" صدای آهنگران را که در کوچه های شهر مرگ را صدا می زد. مرگ نوجوانها و جوانهای عاصی وطن را. نام کوچه و خیابان هایمان عوض شد و بر سر هر دیوار آن نام شهیدی گذاشته شد. جنگ جنگ، بگیر و ببند، فقر، دختران فراری، فرار از ایران و... "
چه بر سرمان آوردند، چه بر سرمان می آورند؟
در بیابانها خفه کردند نویسنده ها یمان را و یا پرشان دادند از دیار خود.
دختران فقر شدند دختران خودفروش،
پسرکهای بی گناه شدند یکی یکی مواد فروش،
یکی در دبی خودفروشی می کند،
یکی در خیابانهای تهران، شیراز... و یکی....
چه بر سرمان آمد و چه بر سرمان خواهی آورد ای اهریمنی که با واژه های خدا دار می زنی اکبر را در زندان و می شکنی سر زهرا را به دیوارهای زندانت و بی بکرش می کنی؟
به عکسهای شما نگاه می کنم و باز به شما فکر می کنم. به شما که مرگ را ترجیح می دهید به ذره ذره مردن در زندان پست بی خدایان.

پیشانی می نهم
بر مهر نگاه غریبانه تو
ای نگاهی که هر چه شلاق می خوری
هر چه فلک می شوی
با ز گریه می کنی محبت را
باز گریه می کنی عدالت را
باز گریه می کنی آزادی را

6 Comments:

«دوستان عزيزم لطفاً وقتی پيغام می‌گذاريد، نام و نشانی خودتان را هم ذکر کنيد.»

  • At 10:21 PM, Anonymous Anonymous said…

    Solen kommer att komma fram igen. Ingen förtrykare har levt för evig. Friheten kommer ocksà att dansa i vàr Iran.
    Tro pà det!
    Fin skriven

     
  • At 12:04 AM, Anonymous Anonymous said…

    حمیرا جان سلام.
    در این روزهای غمگین دوست من یاد خاطرات غمگین تر گذشته از پا نیاندازدت. فکر کردن به هر کدام از آنچه گفتی کافی ست تا ...
    پویا

     
  • At 6:13 PM, Anonymous Anonymous said…

    سلام بد نديدم اين شعر خانم بهبهاني را برايتان بفرستم


    شعر سیمین بهبهانی برای اکبر گنجی

    امروز

    اين شعر را خانم سيمين بهبهانی در سی‌ام روز اعتصاب غذای اکبر گنجی برای وی سروده است و ديشب توسط انجمن سخن لندن در حاشيه مراسم سخنرانی خانم شيرين عبادی خوانده شد. و در عين حال شعر "آی ادم‌ها" ی نيما با صدای احمد شاملو هم پخش شد که اثرها بخشید.



    پاداش این دل آگاهی



    ای کاش می توانستم
    تا گل برات بفرستم
    یا بهر روزه داری هات
    نقل ونبات بفرستم
    شوریده وار امشب را
    با واژه عشق می ورزم
    تا با دمیدن خورشید
    شعری سزات بفرستم
    ای کودکی که دیروزت
    موقوف نی سواران شد
    اکنون که مرد میدانی
    اسب وقبات بفرستم
    ابلیس را زخود راندی
    از دل غبار افشاندی
    پاداش این دل آگاهی
    شکر ونبات بفرستم
    ای کاش می توانستم
    بر عمر تو بیفزایم
    سویت ز اشک خود جامی
    آب حیات بفرستم
    ای کاش می توانستم
    شرحی به خون کنم امضا
    در تنگنای زندانت
    حکم نجات بفرستم
    این ناگشوده در برتو
    روزی گشاده خواهد شد
    خوش امید می بافم
    تا پیش پات بفرستم



    14 تیر 84
    سیمین بهبهانی

     
  • At 10:23 AM, Anonymous Anonymous said…

    انسان تنها موجودي است كه حتي به هم نوع خود هم رحم نمي كند وبراي رسيدن به اهداف به اصطلاح متعالي خود حاضر مي شود كه تمام كائنات را زير پاي خود له كند وخوب طبيعي است كه تعدادي بي گناه هم قرباني اين هواهاي نفساني خواهند شد. تاريخ ياد آورد تمام اين قضايا بوده وخواهد بود...

     
  • At 5:59 PM, Anonymous Anonymous said…

    be farakhan hemayat az mardoom mahabad bepeyvand!!

     
  • At 10:58 PM, Anonymous Anonymous said…

    برادر گنجی (اصغر گنجی) هنوز نتوانسته بود با اکبر ملاقات کند. تازه همسر گنجی اجازه یافته بود به ملاقاتش برود. گنجی در طبقه دوازدهم بیمارستان بستری است. او تنها بیمار بستری شده در این طبقه است. به گفته برادرِ گنجی، این طبقه پر از مأمورانِ دادستانی است. و گنجی هنوز به خانواده اش تحویل داده نشده است. او همچنان در بازداشت به سر می برد. منتها محل بازداشتش تغییر یافته است! به گفته برادر گنجی آقای مرتضوی از انتشار عکس های گنجی در اینترنت خیلی عصبانی بود. و از بعد از انتشار این عکس ها ملاقات با گنجی با مشکل بیشتری مواجه شد. این بدان معنیست که تحلیل های مبتنی بر اینکه عکس ها توسط خود موتضوی منتشر شده اند مبنای درستی ندارد. وضعيت خيلي خنده دار و مسخره شده است...

     

Post a Comment

<< Home