خیال ِتشنه

Wednesday, February 15, 2006

کار در Poseidon، شعر

می دانید که حدود سه سال است که در شرکت بزرگی به نام پوسیدون کار می کنم و کارم در ارتباط با مستاجرهاست. پیشتر فقط میزبان فرهنگی ایرانیها بودم اما امروز با همه ملیت ها در ارتباطم. ملاقات فرهنگ دنیا، ملاقات دردها و شادیهای مردم دنیا، ملاقات افکار و مذاهب مردم دنیا و ملاقات مهاجران دنیا و سوئدیها در کشور 9 میلیونی سوئد گاه آنقدر پر بار و آموختنی است که آدم شاید تنها با نوشتن آن بتواند احساس خود را توصیف کند.این کار نگاه من را بیشتر از همیشه به سمت روشنایی و قضاوت نکردن تغییر داده است.
تا نمی دانیم، تا شناختی به چیزی نداریم حرف و نظرمان بسیارست اما هم اینکه شناخت پیدا می کنیم و سوادمان در مورد موضوعی زیاد می شود پر از سکوت می شویم و پر از فکر، پر از درک می شویم و پر از عشق. سیاه و سپید معنی اش را از دست می دهد، تو و او مفهومی ندارد، ما و آنها حرف بی ارزشی می شود و من و تو یک دنیای پر از عشق و انسانیت می شود. حتما کتابی در این باره خواهم نوشت فقط اگر روزی بتوانم از دغدغه وضعیت اقتصادی رهایی پیدا کنم .

ای کاش روزی بتوانیم در کوله بار خویش عشق را حمل کنیم تا نفرت را
ای کاش روزی بتوانیم در دستهایمان نور را مشت کنیم تا سیاهی و خشونت را
ای کاش روزی بتوانیم وطن را در آغوش مردم دنیا بغل بگیریم تا در آغوش خشک یک ملیتی فکر کردن و بودن
ای کاش روزی بتوانیم از عشق به انسان برای فرزندانمان بگوییم تا نفرت به نژادها

Harry Martinson یک شاعر خوب از سوئد

در روشنایی شب ماه مه
نغمه فاخته ای را در جنگل شنیدم
هنگام شکستن شب
مثل صدای قلب همه جنگلها
و صدای دعای مردم کلیسا در تابستان
پیوسته می نواخت
مثل نیلوفری سپید، مثل فرشته ای می درخشید در نور خود
پرنده ای به قله می نشست
و چهچه سرایی می کرد برای بهشت

20 Comments:

«دوستان عزيزم لطفاً وقتی پيغام می‌گذاريد، نام و نشانی خودتان را هم ذکر کنيد.»

  • At 9:37 PM, Anonymous Anonymous said…

    http://www.petitiononline.com/islamic/petition-sign.html

    حتما برید...

     
  • At 9:34 AM, Anonymous Anonymous said…

    حمیرای مهربان
    ولنتاین شما هم مبارک!
    از محبت همیشگی ات ممنونم و خوشحال.

     
  • At 7:34 PM, Anonymous Anonymous said…

    خدایا حمیرا چرا اقدر دوست داش تنیست خانی

     
  • At 8:01 PM, Anonymous Anonymous said…

    اگه سیاه و سفید معنی شو از دست بده
    دیگه دل هیچ کس تاریک نیست
    و سوال من که تو دلت تاریکه ؟؟
    خوبه اگه جوابش همه اون چبزایی که شما گفتین باشه
    همین ای کاش ها ....!ای کاش
    ای کاش
    ای کاش
    پایدار باشید

     
  • At 1:57 AM, Anonymous Anonymous said…

    سلامبهتنهای ت امیدوارمدر همه کارهایت موفقباشی احساس میکنم شما هما همهچیز می گرزییکاحسااست شاید درستنباشدموفقباشی

     
  • At 5:59 AM, Anonymous Anonymous said…

    حميراجان سلام ... ببخش كه دير خدمت ميرسم گرفتار امتحان دستياري ام ... لذت خوندن نوشته هات همه ي خستگي هام رو از بين ميبره ...ممنون ... به كريستوفر هم سلام برسون و بگو خيلي خوشحال شدم از ديدن ايميل اش و عكسها ... خيلي خيلي ارادت ... هميشه شاد و سلامت باشي حميراي نازنينم
    ...رضا

     
  • At 6:00 AM, Anonymous Anonymous said…

    سلام حميرا جان خوبي ؟ كامنت قبلي ام پاك شد ؟؟؟؟؟؟؟...... اي هوار .........

     
  • At 8:55 PM, Anonymous Anonymous said…

    راستی من دو هفته پیش سوئد بودم . در آپسالا... برف سنگینی بزمین نشسته بود. درختان مانند سالخورده گان شاخسارشان سپید بود. زندگی طرح دیگری داشت.

    این نوشته ترا دوست دارم. سرشار از مهر و محبت است.
    منهم جهانی شدن را دوست دارم
    منهم از ملت گرائی گریزانم و انسانی شدن را دوست دارم.
    منهم عشق ورزیدن و مهربانی را دوست دارم.
    منهم شب های مهتابی تابستانی را دوست دارم
    منهم شعر و غزل و سادگی زندگانی را دوست دارم
    نوشته ات الهام بخش من بود . دلت شاد و لبت خندان
    فریدون

     
  • At 9:31 PM, Anonymous Anonymous said…

    برای شما موفقیت آرزو می کنم . اما نمی دانم کسی که سودای عشق و محبت دارد چگونه می تواند از پلیدی و کورتاژ وکینه حرف بزند . و از مطلبی و کسانی تعریف کند که شناخت درستی از آن و آنها ندارد .

     
  • At 9:53 PM, Blogger حميـرا said…

    با سلام جناب مظاهر شهامت
    من از عشق همیشه خواهم نوشت اما این به این مفهوم نیست که دستان سیاه ظلم را با عشق نوازش خواهم کرد. عقل می گوید با سیاهی در ستیز باش. من فکر می کنم شما حرف من را درک نکردید چرا که من سر بسته سخن گفتم. بهرحال پیروز باشید و در قضاوت عجول نباشید

     
  • At 10:56 PM, Anonymous Anonymous said…

    بی تعارف می گویم که امیدوارم به قول شما حرفتان را درست نفهمیده باشم . اما می دانید که حرف من در جواب کامنتی است که در یکی از وبلاگ ها نوشته بودید . آنجا همایش شعر ایران و کانون نویسندگان و شاعران و نویسندگان مسخره شده و به آنها توهین کرده اند . لحن کامنت شما نوعی همرایی را نشان می دهد . اگر اینطور نیست من معذرت می خواهم .

     
  • At 7:40 AM, Anonymous Anonymous said…

    معذرت مي خواهم اما خانم حميرا پليدي آنجاست كه خون كساني مانند مختاري را و تلاش كساني كه تنها دغدغه يشان ادبيات و اعتلاي شعر فارسي است را به نفع خود خواهي خودش مصادره مي كند. خانم حميرا من تقريبا تمام خانواده ام در اروپا زندگي مي كنند. اما خودم ايرانم مي دانيد فكر مي كنم درك اين موضوع براي آنهايي كه آن سو ترند سخت است اينكه يكي كه هنوز اسمي كه هيچ حتا رسم خوشي هم ندارد سعي كند افكار شما را جهت بهره بردن و كسب شهرت به نفع خودش با دروغ بافي خراب كند خيلي كثيف است پيشنهاد مي كنم برويد گزارش نشست ظهير الدوله را بخوانيد ببينيد آيا

     
  • At 7:41 AM, Anonymous Anonymous said…

    سيصد نفر آدم و بيش از صد نفر از شاعران سراسر ايران كه از نقاط دور براي خواندن شعر بر مزار فروغ بدون آنكه لانسه دولتي بشوند دور هم در هواي سرد آن روز نزديك سه ساعت فقط شعر خواندند و براي اين شعر خواني از در بان گرفته تا سرايداررا مجبور شدند از جيبشان با پول راضي كنند آيا دست هاي پليدند يا آن كه هنوز يك شعر چاپ شده در مجامع رسمي ايران ندارد و از زماني كه شعر عاشورائي و فرمايشي در سن هفده سالگي مي گفته دوسه سال بيشتر نگذشته ولي مي خواهد آدم هايي با اين سابقه كه زندان رفته اند و براي شعرز و ادبيات زجر كشيده اند را فداي خودخواهي و خود سري بچگانه كند. خانم حميرا برنامه ظهير الدوله بعد از سي سال كه از ده شب گوته مي گذرد تنها نشست غير دولتي شاعران سرتا سر ايران به صثورت خود جوش با هر نوع نگاه و شعري بود كه .

     
  • At 8:20 PM, Anonymous Anonymous said…

    می چرخم و می چرخم و می میرم از این دل، که به جز کشته اعصاب ندارد، که بخواند
    هی هی هی !!!

     
  • At 1:23 AM, Anonymous Anonymous said…

    این سخن حمیرا حف من هم هست جناب مظا هر شها مت. بله عقل میگوید باسیاهی درستیز باش خانی از طرفه من هم میگویم تو هرگ راباعشق اشتباه گرفتی اقا یا خانم عشق معنای اولتادهم فرق میکند این راتو ومن بدانم اگه همه بدونند بی معنا میشه نه باشه اولیادتباشه بهکسی نگی.

     
  • At 12:57 PM, Blogger پــروانه said…

    حمیرای عزیز
    من اینجا به شعرای تو به جز اینترنت دسترسی ندارم.ولی سعی میکنم از طریق دوستان سوئدیم اونو بدست بیارم.

    و میخوام حتما اون شعری که در مورد جنگل در مه رو گفتی بخونم.
    شعر
    خیلی قشنگ است .Harry Martinson
    خوب البته ترجمه ی خوبی هم شده.
    شعر شما هم خیلی قشنگه.با اجازه هر دو رو یادداشت کردم.می بوسمتان.

     
  • At 8:54 PM, Anonymous Anonymous said…

    درود حمیرای عزیز
    به تمام احساسات فرا مرزی ات احترام می گذارم با ترانه ای بروزم نظرت برام مهمه
    منتظرم
    پایدار ایرانی و پاینده ایران

     
  • At 1:41 AM, Anonymous Anonymous said…

    ای پرتوِآشنای خانگیِ خانه ای که دیگر نیست

    تا دربدرِ ما
    راهی نمانده...
    فرصتِ صدا
    که رفت....
    فرصتِ نگاه را . . .

     
  • At 7:41 AM, Anonymous Anonymous said…

    تمام چيزهائي كه گفته ايد ميتوانيم اگر خود خود را قبول كنيم و ......

     
  • At 11:21 PM, Anonymous Anonymous said…

    خانم طاری این 28سال که ایران دردست دشمنان استشما لطف کنید بنویسید 28سال خیلی زیاد است هرکسی این را بخواند تمتعجب می شوند ببخشید که نظر دادم. خانی

     

Post a Comment

<< Home