Lars Norén سه شعر از
آقای لارش نورن نویسنده ، درام نویس و شاعر است. او در سال 1944 در شهر استکهلم متولد شد. پدرش الکلی بود و دوره های متفاوتی را در بیمارستان گذراند. وقتی نوجوان بود مادرش به بیماری سرطان مبتلا شد و بعد از گذران یک پروسه طولانی دردناک فوت می کند. پس از مرگ مادر لارش دچار بحران روحی بدی می شود و مدتها در بیمارستان اعصاب و روان بستری می شود.
در همان ایام او شروع می کند به نوشتن. به قول خودش می نویسد تا از درد رهایی یابد، می نویسد تا خود را بهتر بشناسد و شخصیت خود بهتر بسازد.
پیشتر از یک نمایشنامه او نام بردم ( شب روز مادر است) او در این نمایشنامه به شرح زندگی خود می پردازد. " آشفتگی همسایه خداست" ادامه این نمایشنامه است.
همانطور که پیشتر اشاره کردم او یکی از بهترین و مطرح ترین نویسنده های مدرن جامعه سوئد است. آثار او به زبانهای مختلفی ترجمه شده است. بسیاری او را دوست ندارند چرا که او به اصطلاح سیاه می نویسد همچون صادق هدایت. البته با همه علاقه ای که به صادق هدایت دارم بر این باورم که لارش نورن در کار هنری خود بس فراتر می رود و بس زیباتر می نویسد. لارش نورن را دوست دارم به خاطر کارهای زیبای هنری اش، به خاطر صداقتش و به خاطر مبارزه زیبایش با دردهای زندگی و بخاطر تلاش برای ماندنش.
تلاش می کنم برای زندگی تازه
آنجا که بی واقعیتی استوارست بر همه چیز
مثل نور پر قدرت من
..................
تو در من خفته ای
با چشمان بی نظیری که مرا عریان می کند
می ترسم خسته شوی
از نگاه کردن
و از خراب کردن
........................
وقتی با هم در شب راه می رویم
دستم را می گیری و با من دور می شوی
دستم را می گیری و هرگز برنمی گردی
...............................................
ترجمه: حمیرا طاری از دفتر "کار شب"
در همان ایام او شروع می کند به نوشتن. به قول خودش می نویسد تا از درد رهایی یابد، می نویسد تا خود را بهتر بشناسد و شخصیت خود بهتر بسازد.
پیشتر از یک نمایشنامه او نام بردم ( شب روز مادر است) او در این نمایشنامه به شرح زندگی خود می پردازد. " آشفتگی همسایه خداست" ادامه این نمایشنامه است.
همانطور که پیشتر اشاره کردم او یکی از بهترین و مطرح ترین نویسنده های مدرن جامعه سوئد است. آثار او به زبانهای مختلفی ترجمه شده است. بسیاری او را دوست ندارند چرا که او به اصطلاح سیاه می نویسد همچون صادق هدایت. البته با همه علاقه ای که به صادق هدایت دارم بر این باورم که لارش نورن در کار هنری خود بس فراتر می رود و بس زیباتر می نویسد. لارش نورن را دوست دارم به خاطر کارهای زیبای هنری اش، به خاطر صداقتش و به خاطر مبارزه زیبایش با دردهای زندگی و بخاطر تلاش برای ماندنش.
تلاش می کنم برای زندگی تازه
آنجا که بی واقعیتی استوارست بر همه چیز
مثل نور پر قدرت من
..................
تو در من خفته ای
با چشمان بی نظیری که مرا عریان می کند
می ترسم خسته شوی
از نگاه کردن
و از خراب کردن
........................
وقتی با هم در شب راه می رویم
دستم را می گیری و با من دور می شوی
دستم را می گیری و هرگز برنمی گردی
...............................................
ترجمه: حمیرا طاری از دفتر "کار شب"
12 Comments:
At 7:51 PM, فرزاد said…
درود بر شما
خسته نباشيد ، اميدوارم سرماي محل زندگي بر گرماي احساس شاعرانه تان هميشه پيروز باشد .
At 8:27 AM, Anonymous said…
salam ...be shokoofeha be baran beresan salame mara...
At 1:13 PM, Anonymous said…
هيچ كس سياه نمينويسد شايد ايراد در ديد ماست شعر زيبائي است ممنون
At 8:24 PM, Anonymous said…
خسته از نیمه پنهان
صورتک های سیاه وسفید
از این خیمه شب بازی
از خیمه سیاه
بر
بازی سفید
At 11:02 AM, Anonymous said…
حميرا جان سلام ... ببخش كه خيلي تاخير داشتم خيلي گرفتار بودم و فرصت نميشد ولي شعرهاي قشنگي كه در وبلاگ شما و پرنيان عزيز خواندم خستگي رازدود و طراوت بهاري به دست داد ..مخصوصا اين شعر.....تلاش می کنم برای زندگی تازه
آنجا که بی واقعیتی استوارست بر همه چیز
مثل نور پر قدرت من
....خيلي الهام بخش و انرژي آفرين است ..راستي چرا شعرها گاهي از شور و انرژي تهي ميشود ؟ و گاه پر از ملال و كسالت گويا شاعر چشماني ندارد كه در آن كسي خفته باشد ! .... خيلي ارادت رضا .
At 2:44 PM, Anonymous said…
دوست عزیز.خوشحال می شوم به من سر بزنید.
At 5:53 AM, Anonymous said…
cheghar in sher zibast :تو در من خفته ای
با چشمان بی نظیری که مرا عریان می کند
At 6:42 PM, Anonymous said…
درود حمیرای عزیز
از اینکه منو با یک نویسنده سوئدی آشنا کردی متشکرم خیلی دوست دارم بدونم همین طور که ما توسط شما با این نویسنده آشنا شدیم شما هم می توانی آنها را با بزرگان ما آشنا کنی آیا این تبادل فرهنگی اثری داشته ؟؟
با ترانه ای نو بروزم . در ضمن باید بگم من در حال یک تحول بزرگ در کارم هستم یک دگرگونی زیبا و خیلی از این بابت سر مستم
پاینده ایران
At 9:01 PM, Anonymous said…
روز بهترین بهترا رابه همه تبری می گم خانی
At 1:11 AM, Anonymous said…
درود من دیگر فکر کنم به بن بست رسیدم حمیرا عزیز ایا دیدگا این نویسند که به نظر شما بی اندازه درمورد این نویسنده اقراق نشده یعنی این اقایان یا خمها من البته من از دیگاه خودم وخواندن شعرها وزحمت شمادرواقعه میشود اینها را درچه ردیف می شود قرار داد تنها بخاطر شعرنو یا همردیف بزرگان ایران .مولوی حافظ سعدی وبقیه ایا قابل مقایسه هستندکلی درجهان چه خیلی دوست دارم بدونم از زبان خودشون که خود را درچه اندازهای میدانند خانی
At 7:04 AM, Anonymous said…
در هر صورت خانم طاریاقراق نکم ما میتوانیم کسنی که درکشورخودمه به این وسیله مخالفت خود را نشان میدهند ودر کنا ر این مردمبیخبرحرف دلشون اجتماراگفتند خیلی مظلوم تخریبش کردن را او حرفی میزد که هرکسی منظورش رانیفهمیدنندخانم طاری خواش می کنم به همتراها هم بگوید شماکه اینمه خرج میکند بیا ئد هفته بههفته از درد این زنگی سرد بگید شقایق را تعریف کنید گلهارا معرفی کنید چیزی نمی خواهند پشتیبانی کنید تشکر خانی
At 9:28 PM, Anonymous said…
وقتي با هم در شب راه ميرويم...
سياهي شب در تفسير آيههاي نفسهامان درمانده ميماند...
و تلاش كورسوي ستارگان در افشاي همآغوشيمان بينتيجه...
و من باز در اين تاريكي مبهم هراسانگيز...
در تب و تاب آنم كه در سپيدهدم، آيا...
باز از كنارم گريختهاي يا آنكه من رويايي ديگر را تجربه كردهام...
Post a Comment
<< Home