خیال ِتشنه

Friday, October 28, 2005

Carl Henrik Svenstedt دو شعر از

آخرین روز پاییز دریاچه پوشیده است از قوها
قوها نه آب می شوند
و نه همچون برف آپریل
از ابرها پایین می آیند

قوها در آیینه زمان به انتظار می نشینند

در انتظار زمانی که روزی از راه خواهد رسید

..........................................

پرنده من گنجشک است
پرنده ای که نغمه اش از دل برمی خیزد
هنگام سحر و کار
هر روز و خستگی ناپذیر
نزدیک زمین بی رنگ

آیا کسی گنجشکی را ندید که بر فراز دریا به پرواز درآید؟

ترجمه: حمیرا طاری

6 Comments:

«دوستان عزيزم لطفاً وقتی پيغام می‌گذاريد، نام و نشانی خودتان را هم ذکر کنيد.»

  • At 12:20 AM, Anonymous Anonymous said…

    عزيز شعر بخوان گر چه باز گريه مي افتم //بزن بكوب كه با شور ساز گريه مي افتم //خدا نكرده خدا در حساب خود نگذارد // به خاطر تو اگر در نماز گزيه مي افتم//اگر چه اشك مرا درمي آورد غم رفتن //ازين سراب بيابان گداز گريه مي افتم //عزيز گريه نكن رسم روزگار همين است //و گرنه از غم آن چشم ناز گريه مي افتم

     
  • At 9:42 PM, Anonymous Anonymous said…

    سلام ... چه فضاي رويايي و زيبايي را به تصوير كشيده اي حميرا جان ! .. واقعا تصور آن قوها كه در آيينه ي زمان به انتظار نشسته اند هيجان بر انگيز است و همينطور آن كنجشك ... خيلي لذت بردم حميرا جان ...قربانت رضا

     
  • At 2:27 PM, Anonymous Anonymous said…

    سلام بر حميراي عزيز ... آشناي ديرين و دور!خوبيد ،سلامتي برقرار هست ؟انشاءالله.راستي دوباره به ايران سفر كردي و بي خبر؟!.برات آرزوي شادابي و طراوات هميشگي مي كنم.موفق باشيد

     
  • At 11:42 PM, Anonymous Anonymous said…

    حمیرا بزرگ درود برشما از اینکه شکل وشما یل قوها را در پاییز تر سیم کرد ید از شما سپاسگزارم...علیرضاخانی

     
  • At 8:32 PM, Anonymous Anonymous said…

    tarjome az ki?

     
  • At 12:24 AM, Anonymous Anonymous said…

    حمیرا نمونه عزی از خلوت دریا چه از سرمای زیاد از فکر می کنم قوها های ماده تخم گذاری می کنند ودران انجماد خدای همه چیز یخ می زند وای خدای من چقد زیبا خانی

     

Post a Comment

<< Home