Eva Dahlgren
تو می خواهی؟
هرگز در پی جسمی نبوده ام
جسمی که بخواهد با من بازی کند
حاشا نمی کنم
که چشمهایم اسیر نگاه تو شده
تومی خواهی؟
می خواهی لحظه ای را با من زندگی کنی
یا اینکه فقط می خواهی از من سیراب شوی؟
من هرگز از تو نپرسیده ام
که آیا می خواهی کسی با تو به خانه ات بیاید!
هرگز چنین جراتی را نکرده ام
آدم هرگز نمی داند
که بعد چه اتفاقی می افتد
بعضی از جرقه ها خاموش می شوند
بعضی هاشون فقط فریبت می دهند
بعضی هاشون سال نوری را از تو می گیرند
اما می گذارند که روحت چند روزی را با آنها باشد
من هرگز عجله نکرده ام
و سخت زمین نخورده ام
مشکل پسندم
!و فقط پیدا کرد ن کسی کار آسانی نیست
ترجمه: حمیرا طاری
ترانه سرا و خواننده: اوا دالگرن
آلبوم خاطره ها 1978-1992
هرگز در پی جسمی نبوده ام
جسمی که بخواهد با من بازی کند
حاشا نمی کنم
که چشمهایم اسیر نگاه تو شده
تومی خواهی؟
می خواهی لحظه ای را با من زندگی کنی
یا اینکه فقط می خواهی از من سیراب شوی؟
من هرگز از تو نپرسیده ام
که آیا می خواهی کسی با تو به خانه ات بیاید!
هرگز چنین جراتی را نکرده ام
آدم هرگز نمی داند
که بعد چه اتفاقی می افتد
بعضی از جرقه ها خاموش می شوند
بعضی هاشون فقط فریبت می دهند
بعضی هاشون سال نوری را از تو می گیرند
اما می گذارند که روحت چند روزی را با آنها باشد
من هرگز عجله نکرده ام
و سخت زمین نخورده ام
مشکل پسندم
!و فقط پیدا کرد ن کسی کار آسانی نیست
ترجمه: حمیرا طاری
ترانه سرا و خواننده: اوا دالگرن
آلبوم خاطره ها 1978-1992
9 Comments:
At 4:29 PM, Anonymous said…
سلام
قشنگ بود.خیلی قشنگ
فقط یه چیزی!مشکل پسند بودن بد نیست
اما اگر رسیدیم و گفتیم ای داد
مثل همیشه دیر رسیدیم تکلیف چیست؟
یاد دیالوگی در سریال سربداران افتادم.گروهی که برای آزاد کردن چند زندانی رفته بودند و شکست خورده برگشتند از شیخشان پرسیدند تکلیف چیست؟گفت:تکلیف صبر بر مصیبت است!!حالا هم اگر دیر برسد آدم تکلیفش صبر بر مصیبت است
بامهر.جوادـ ق
At 10:00 PM, Anonymous said…
Salaam Homeira aziz,
Zibaa boud...merci. tarjome sheer kaar-e aasaani nist. Baayad hess va rouh-e kalaam raa resaand...
Movafagh baashi
Yasseman
At 12:05 AM, Anonymous said…
سلام بر آشناي دور،حميراي عزيز:خوبي .خوش هستي.ديار غربت چه خبر؟.راستش يه مدت بود دلم برات خيلي تنگ شده بود.راستي يادت هست يه زماني چقدر با هم بحث و جدل مي كرديم؟!.آي روزگار ... خوب انشاءالله كه سرحال و قبراق هستي و روزگار هم بر وفق مراد هست. از اين كه يه مدت بي خبر نبودم و بهت هم سر نزدم عذرخواهي مي كنم .به بزرگواري خودت حلال كن.موفق و شاد باشيد
At 1:57 PM, Anonymous said…
مثل تن درخت
مثل تن دیوار
پیچیده . زمخت . بند بند
پنجره رو به سیاه سفید ها باز است
و مسخ شیرین تنهایه من
در سایه ها
سیاهها
سفید ها
مسخ شیرین تنهایه من
با
باکره صخره ها !!!!!0
At 3:27 PM, Anonymous said…
شهلا
.....بسیار جای اندیشه دارد
At 8:42 AM, Anonymous said…
سلام!کار قشنگی بود دست مریزاد!من به روزم
At 8:43 AM, Anonymous said…
سلام بر شما!ترجمه زیبایی بود لذت بردم!شاد باشی
At 1:41 PM, Anonymous said…
سلام حميراي عزيز خيلي شعرهايي كه ترجمه ميكني لطيف است فكر كنم بخاطر حس و حال خودت باشه كه حتي از اصل شعر هم ذوق زده تر ميشيم بهر حال اين قسمت از شعر خيلي حرف جالبي در خودش داره : ....تومی خواهی؟
می خواهی لحظه ای را با من زندگی کنی
یا اینکه فقط می خواهی از من سیراب شوی؟
فكر ميكنم دوست داشتن گاهي براي عده اي يعني داشتن معشوق و نه خود حضور معشوق و طبعا خيلي سطح چنين عشقي بايد پايين و خسته كننده باشه . ... رضا ! راستي از كرويستوفر چه خبر ؟ من واسه اش ايميل كردم اما نه جوابي و نه خبري ...ببينم اين ماركوپولو آب و هواش سوئدي شد ؟ خيلي بهش سلام برسون. خيلي مخلصيم هزار و سيصد و چهل و چهارتا !!!.... قربانت . رضا
At 3:06 PM, فرزاد said…
يبا مثل هميشه.
به شما سر ميزنم و گاه گداري متون و اشعار زيباي شما برايم دلپسند است . چون هميشه براي سركار عليه آرزوي سعادت و بهروزي دارم .
Post a Comment
<< Home