خیال ِتشنه

Monday, September 26, 2005

نمایشگاه کتاب ، شعری از عباس سجادی ،اولین نقد کوتاه بر دفتر شعر " رقص غروب" ،

چند روز پیش مطلع شدم همکار خوب و مهربانم خانم اینگه یرد یوهانسون به علت بیماری نمی تواند در روز شنبه اول اکتبر در نمایشگاه کتاب حاضر شود و بجای او قرار است با همکار دیگری به نام آقای ویلی یوسف سون گفت و شنودی داشته باشیم. برای خانم اینگه یوهانسون آرزو می کنم که هر چه زودتر سلامت خود را باز یابد.

و اما یک بیوگرافی کوتاه در مورد آقای ویلی یوسف سون:
او متولد سال 1946 است . حدود بیست سال در رادیو پ 1 سوئد سردبیری بخش فرهنگی را به عهده داشته است.به گفته وی در سال 1996 با اولین کتاب خود " خرمن مرگ" پا به عرصه ادبیات می گذارد. پس از آن او شش رومان جنایی می نویسد. او می گوید:" این رومانها را از روی علاقه به کار پلیسی ننوشته ام. رومانهای من در جهت پی گیریی علل جرم و جنایتی که ممکن است در ساختار جامعه و یا مدل زندگی وجود داشته باشد نوشته شده است.".
نام دیگر آثار او:
سند سوخته 1997
بیارام در آـب 1998
خاطره ای از یک قاتل 1999
مهر قاتل 2000
نقطه چهارم سال 2002
نیامرزیده ها 2003
دایره ناپایان 2005

نقد کتاب " رقص غروب" از نگاه خانم Anne Aslund
کتاب رقص غروب کتابی است که از زاویه نگاه یک زن از ستم و خارجی بودن سخن می گوید. شعرهای او نفس می کشد در زخم خورده گی و شکننده گی. عشق، حامل نزدیکی به مرگ است اما هم زمان مشتعل است از نوعی دل تنگی. تصاویر شعر پررنگ و پر شکوفه است. ساختار زبان شعر دارای تفاوتهایی است در ترکیب. کتاب او هدیه ای است به کولی جهان، انسان امروز و من با کمال میل نقل قولی از دفتر شعرش می آورم بنویس بنویس، بنویس دوباره

یادداشتی کوتاه: بیشتر این مطلب ترجمه ای است از من. نمی دانم چقدر موفق بوده ام در ترجمه بهرحال اگر ضعفی در جایی می بینید خوشحال می شوم بهم بگویید.
پایدار و سرافراز باشید.

شعر دخترک گلفروش:

پشت یه چراغ قرمز
دختری گل می فروشه
وقتی که چراغ سبزه
می ره وای میسه یه گوشه
دسته می کنه گلها شو
دوباره می آد خیابون
می دود این ور و آن ور
تو ماشینای فراوان
می گه گل، گل دارم آقا
گلهای تازه و زیبا
بخرید چندتایی مونده
قیمت جونمه آقا
خانوما گل
آقایون گل گل

مجبوره اما خدایا
این خیلی گرونه

کسی درد دخترک را
از تو چشماش نمی خونه
آسمون چشماش ابری
اما اون همش می خنده
همیشه یه بغض سنگین
راه حرفاش رو می بنده.
ماشینا می آن و می رن
ولی اون زرد نگاهش
آخه اون چیه گناهش
دوباره چراغ قرمز
آخه اون چیه گناهش

می گه گل گل دارم آقا
بخرید چند تایی مونده
قیمت جونمه

7 Comments:

«دوستان عزيزم لطفاً وقتی پيغام می‌گذاريد، نام و نشانی خودتان را هم ذکر کنيد.»

  • At 6:29 PM, Anonymous Anonymous said…

    سلام .
    شاید سکوت گاهی بهتر از همه چی باشد .
    مگر نمی گویند که سکوت سرشار از ناگفته هاست اما اگر آیندگان و فرزندان من از من ب÷رسند تو چه کردی در زمانی که گنجی برای ازادی شما به زندان افتاد چه بگویم ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

     
  • At 8:25 PM, Anonymous Anonymous said…

    Man tajob mikonam in hame adam haraf va madah koja bodand ke jorate enteghad nadarand va har charandi ke mikhonand bah bah va chah chah mizannad!

    8:23 PM

     
  • At 9:19 PM, Anonymous Anonymous said…

    سلام مثل هميشه از نوشته هاي شما لذت بردم
    مخصوصا از ترجمه اخيرشما با اجازه به نوشته هاي شما لينك ميدهم

     
  • At 3:58 AM, Anonymous Anonymous said…

    It always feels good to read your weblog. I am glad you had great time in Iran.

     
  • At 9:32 PM, Anonymous Anonymous said…

    comment majid zohri koja raft, mage shoma sansor ham mikonid.

     
  • At 5:48 PM, Blogger Majid Zohari said…

    دوست بی‌نام!
    من خودم از خانم طاری خواستم که آن کامنت‌ها را پاک کند.

     
  • At 8:42 PM, Anonymous Anonymous said…

    صمیمانه انتظار حضور دوباره شما را دارم . پایدار و پاینده باشید

     

Post a Comment

<< Home