اتوبان
در اتوبان شب
می افشاند طوفان، نقل زمستان را
بر پنجره نگاه من
بر پنجره نگاه تو
و طنین سکوت نگاهت
می رقصاند من زخمی را
در پیله زخمی تن تو
...........................................
دوباره آمدی
دوباره آمدی تا با معصومیت نگاهت
کوه شنی قلبم را ویران کنی
دوباره آمدی
دوباره آمدی تا با غم چشمهایت
پیاله های چشمم را سیلاب غم کنی
دوباره آمدی
دوباره آمدی تا بیقراری لحظه های مرا
به آتش عشق خاکستر کنی
آمدی دوباره آمدی
تا لبهای سیاه از داغت را
از خون عشق سرخابی کنی
دو شعر از دفتر تازه : حمیرا طاری
می افشاند طوفان، نقل زمستان را
بر پنجره نگاه من
بر پنجره نگاه تو
و طنین سکوت نگاهت
می رقصاند من زخمی را
در پیله زخمی تن تو
...........................................
دوباره آمدی
دوباره آمدی تا با معصومیت نگاهت
کوه شنی قلبم را ویران کنی
دوباره آمدی
دوباره آمدی تا با غم چشمهایت
پیاله های چشمم را سیلاب غم کنی
دوباره آمدی
دوباره آمدی تا بیقراری لحظه های مرا
به آتش عشق خاکستر کنی
آمدی دوباره آمدی
تا لبهای سیاه از داغت را
از خون عشق سرخابی کنی
دو شعر از دفتر تازه : حمیرا طاری
2 Comments:
At 2:43 PM, Anonymous said…
musike zibai dari az kojast??
At 9:18 PM, Anonymous said…
حمیرای عزیز سلامممممم .... مناسبت زیبایی است روز عاشقان که بیاد عشق بیفتیم و البته شعر بسیار تراژیک و زیبایت مزید بر علت شد ... آتش عشق گویی هرگز خاکستر نمیشود و با هر نسیمی باز از نو شعله ور میشود ... چنین است عشق ..... رضا
Post a Comment
<< Home