پستوی شعر
زمانی بود که درد چنان پنجه ام می کشید که در پستوی شعر، پیله خلوت و دل شب، تنها چون کرمی به خود می پیچیدم و در ذرات درد پروانه می شدم. اکنون شعرم در بغض هایم می گرید، زخمهایم را می شوید و روحم را نوازش می کند تا دوباره به زندگی شاداب تر از همیشه سلامی دوباره کنم.
گاه باید سخت صبور بود و فقط در دل زمزمه سر داد:" آرامش آرامش آرامش." تا در این مردار زندگی و صو رتهای بی سیرت فسیل و سیاه نشد.
آفتاب چه رنگی دارد نازنینم؟
آفتاب را برایم تعریف کن!
چرا که من تا چشم باز کرده ام
تیرگی دیده ام و ابر
دوستی کجا منزل دارد نازنینم؟
دوستی را برایم تعریف کن!
چرا که من تا چشم باز کرده ام دشمن را دوست یافته ام
صداقت در کجا بخواب رفته نازنینم؟
صداقت را بیدار کن!
چرا که من تا چشم باز کرده ام با دروغ همبستر بوده ام
عشق کجا لانه کرده نازنینم؟
خانه عشق را پیدا کن!
چرا که من تا بخاطر دارم با هوس عشقبازی کرده ام!
انسان کیست نازنینم؟
انسانیت را برایم تعریف کن
زیرا من انسانی را کشته ام!
شعری از دفتر "عطر پاییز" حمیرا طاری
گاه باید سخت صبور بود و فقط در دل زمزمه سر داد:" آرامش آرامش آرامش." تا در این مردار زندگی و صو رتهای بی سیرت فسیل و سیاه نشد.
آفتاب چه رنگی دارد نازنینم؟
آفتاب را برایم تعریف کن!
چرا که من تا چشم باز کرده ام
تیرگی دیده ام و ابر
دوستی کجا منزل دارد نازنینم؟
دوستی را برایم تعریف کن!
چرا که من تا چشم باز کرده ام دشمن را دوست یافته ام
صداقت در کجا بخواب رفته نازنینم؟
صداقت را بیدار کن!
چرا که من تا چشم باز کرده ام با دروغ همبستر بوده ام
عشق کجا لانه کرده نازنینم؟
خانه عشق را پیدا کن!
چرا که من تا بخاطر دارم با هوس عشقبازی کرده ام!
انسان کیست نازنینم؟
انسانیت را برایم تعریف کن
زیرا من انسانی را کشته ام!
شعری از دفتر "عطر پاییز" حمیرا طاری
9 Comments:
At 4:40 PM, Anonymous said…
Salaam doust-e aziz,
Tashakor az sheer zibaayat...Zendigi khod hekaayatist zoud gozar!va sakhti haa-yash niz gozaraa! maanad-e shaadihaayash va...akhr-e in hafte be zendegi salaami dobaar-e khaahim kard! dar lahze va baa shaadaabi...baraay-e haal khaahim zist...dirouz raa ke marhami nist va az fardaa niz bikhabarim...mohebatat javdaan va aaraameshat afzoun...
Baa mehr
Yasseman
At 5:24 PM, Anonymous said…
سخت است برایم ,اما حمیرای عزیز می دانی نمی شود غصه را در دو ضرب کرد .رسم دوستی شاید این نباشد . ناچار می بینم خودم را این کلام سهراب را گوشزد کنمت.حرف معروفیست همه می
دانند .همان که شقایق هنوز هست,از یاد نبرش
جواد_ق
At 10:41 PM, Anonymous said…
شعر قشنکی بود. خوش بسرائی!
At 2:30 PM, Anonymous said…
Homeyraye aziz,
az Danshgah barayat minevisam va mano bebakhsh be dalile neveshtane in shekli.dooste nazaninam,agar doost dashte bashi yeki do ta az karham ro mitoonam barat befrestam ke goosh koni vali doost nadaram ke oona ro too blogam bezaram,...osoolan az ahang too blog gozashtan khosham nemiyad va dar zemn jaei ke man blog daram in emkan ro ham behem nemide!vali mamnoonam az lotf va tavajjohet ke kheyli delgarm konandast.be zoodi barayat yek E-mail khaham zad va ahang ha ro ba tozihati kootah barayat mifrestam.ba tashakkor,Amir
http://www.20six.co.uk/amir78
At 7:26 PM, Anonymous said…
سلام حميرا جان. زيبايي هنر در همينه که زشتيها و زجرها نيز در ان زيبا و سحرانگيز ميشند. ادم ميگه چه زشتي زيبابي، چه درد عميق و وسوسه انگيزي. باشد تا يکايک ما زندگي را چو نقشي،متني و خويش را چو نقاشي، شاعري يا نويسنده اي ببينند و اينگونه هرروز بسرايد و بنوازد و بسازد. هنري اينگونه برايت ارزو ميکنم و لذت مي برم از اشعارت و احساساتت. داريوش. شيرخندان.
At 12:44 AM, Anonymous said…
حمیرا جان سلامممممممم ! چقدر هم احساسم با صحبتایت !!! نازنین با اینکه میگویی : انسان کیست نازنینم؟
انسانیت را برایم تعریف کن
زیرا من انسانی را کشته ام!
نیک میدانم که چقدر آن را عمیق دریافته ای ! حس زلالی در صداقتت میبینم که همیشه آن را تحسین میکنم گرچه نیاز به تحسین چون منی ندارد!
At 12:48 AM, Anonymous said…
راستی حمیرا جان بخاطر فیلتر کردن شبکه نمیتونم وبلاگ هستی رو ببینم ! اگه بهش دست رسی داری سلامممم رو بهش برسون چون خیلی وقته ازش بی خبرم ! ...
At 8:22 PM, Anonymous said…
مهربانيت را ميستايم و براي روح لطيف شعر گونه ات ارزوي سخاوت مندي در حد يك ديوان پر از قصيده و غزل و شعر نو دارم .برادر كوچكت فرزاد .
At 8:34 PM, Anonymous said…
حمیرا جان اون دو تا کامنت بی نام و نشان آخری از من بود ...رضا
Post a Comment
<< Home