جنگل و نگاه من
از پانزده سالگی دنیا را جنگل دیده ام و جمله داروین " آنکه ضعیف است خورده می شود و یا از بین می رود" پی در پی به سراغم آمده است. حالا پس از آن همه سال نه تنها هنوز بر این باورم بلکه به کشف آدم ، این اشرف مخلوقات در فیگورهای متفاوت هم پی برده ام. فیگورهایی که نگاه شان به هر موجودی شبیه است جز انسان. باورم ندارید کمی در صورت و سیرت آدمها عمیق شوید بد می بینید که حرفم چندان هم دوراز واقعیت نیست. خیال نکنید این واژه ها را بکار گرفته ام تا از ارزش انسان بکاهم ویا به اندیشه های غیرانسانی دامن بزنم. آنچه را که می گویم نشط از دانش و تجربه ای است که کسب کرده ام.
حتما شما با واژه هایی مثل موذی، فریبکار، دو رو، بوقلمو صفت و...آشنایی دارید و یا این واژه ها را هم برای حیوانها و هم انسانها استفاده کرده اید. برای مثال فلانی مثل میمون تقلید می کند، فلانی روباه مکاری است، فلانی مثل بوقلمو رنگ عوض می کند...
می خواهم بگویم همینطور که صفات انسانها می تواند شبیه به حیوانها باشد چهره و یا نگاهشان هم می تواند باشد می گویید، نه؟...
البته لازم است بگویم این چهره ها در دوره ها و شرایط متفاوت متغیر می شوند. مثلا زمانی بود که در صورت و لبخند انسانی دولفین می دیدم اما با گذشت زمان و آلوده شده او به بازیها و زشتی های جامعه دیدم رفته رفته او از طمع و حرص شبیه به خوک شده است.
چند روز پیش یکی از دوستانم که او را شبیه خرس و غول می بینم ملاقات کردم. او پرسید هنوز هم مرا شکل خرس می بینی یا یک حیوان دیگر در من حضور پیدا کرده خندیدم و گفتم:" تو هنوز همان خرس مهربانی . "
در جنگلی زیسته ام به نام دنیا
با احشامی زیسته ام به نام انسانها
در مسیری گام بگذاشته ام به نام بی انتها
به سرنوشتی دچارم به نام ستیز
.........................
رنگ چشمان روباه
نگاه دوپهلوی مرغ دریایی
و لبخند سیاه چکاوک را
در هر خاکی می شناسم
از دفتر عطر پاییز
حتما شما با واژه هایی مثل موذی، فریبکار، دو رو، بوقلمو صفت و...آشنایی دارید و یا این واژه ها را هم برای حیوانها و هم انسانها استفاده کرده اید. برای مثال فلانی مثل میمون تقلید می کند، فلانی روباه مکاری است، فلانی مثل بوقلمو رنگ عوض می کند...
می خواهم بگویم همینطور که صفات انسانها می تواند شبیه به حیوانها باشد چهره و یا نگاهشان هم می تواند باشد می گویید، نه؟...
البته لازم است بگویم این چهره ها در دوره ها و شرایط متفاوت متغیر می شوند. مثلا زمانی بود که در صورت و لبخند انسانی دولفین می دیدم اما با گذشت زمان و آلوده شده او به بازیها و زشتی های جامعه دیدم رفته رفته او از طمع و حرص شبیه به خوک شده است.
چند روز پیش یکی از دوستانم که او را شبیه خرس و غول می بینم ملاقات کردم. او پرسید هنوز هم مرا شکل خرس می بینی یا یک حیوان دیگر در من حضور پیدا کرده خندیدم و گفتم:" تو هنوز همان خرس مهربانی . "
در جنگلی زیسته ام به نام دنیا
با احشامی زیسته ام به نام انسانها
در مسیری گام بگذاشته ام به نام بی انتها
به سرنوشتی دچارم به نام ستیز
.........................
رنگ چشمان روباه
نگاه دوپهلوی مرغ دریایی
و لبخند سیاه چکاوک را
در هر خاکی می شناسم
از دفتر عطر پاییز
4 Comments:
At 8:57 AM, Anonymous said…
خدا رو شکر که من رو هنوز ندیده ای دوست نازنین. شاید من رو گوریل خطاب کنی!!!!شاد باشی،امیر
http://www.20six.co.uk/amir78
At 11:38 PM, Anonymous said…
سلام
بالاخره تکليف قيافهی من را با جدول تطبيقی حيواناتت روشن نکردی!
با مهر؛ مجيد
http://majidzohari.blogspot.com/
At 3:57 PM, arash said…
بودیم و کسی پاس نمیداشت که هستیم
باشد که نباشیم و بدانند که بودیم
----------------------------------------------------
دورود بر شما دوست گرامي
من آرش هستم از وبلاگ مثل درخت در شب باران...
مي خواستم نظرت رو در باره ي تبادل لينک یا لوگو بپرسم
بدرود
http://lonely-tree.blogspot.com
At 8:07 AM, Anonymous said…
حمیرای عزیزم ... به این میگویند چشم بصیرت ! اینکه ما در نهاد خود خوی هر حیوانی را آماده داریم خود راز شگفتی است ! شعر انتهایی ات خیلی محشره ... ببینم این درسته که ما از این دفترات دستمون کوتاه باشه ؟؟؟ اما من حمیرا رو مثل پری دریایی میبینم که میخواست به خشکی قدم بگذاره ولی مجبور بود از ماهی بودن بگذره ولی خودمونیم نگذشت و هیچ اتفاقی هم نیوفتاد و حاصلش اینکه میان حیوانات زیسته ولی آلوده به اونها نشده ! .... رضا
Post a Comment
<< Home