خیال ِتشنه

Sunday, December 19, 2004

بوی خون، بوی سنگسار

تنها از گوشه به گوشه خاک ایران نیست که بوی خون می آید.
بوی خون، بویی که از دستان خشونت بار حکومت جمهوری اسلامی بر می خیزد برای کشتن اندیشه در سرتاسر این کره خاکی عزم خود را نه فقط جزم که قد خود را نیز علم کرده است. با نام خدا، با نام دین و با پیروی از واژه های دین خود برای تکه تکه کردن مان شمشیرهای خود را تیز کرده اند.
به کدام وبلاگ، به کدام نامه، به کدام رادیو و به کدامین روزنامه ای که از درد مردم می گوید رجوع کنم که از سنگسار، از بی خانمان ها، از تهدید به قتل، از بستن وبلاگ ها، از روبوده شدن دخترها ، خودفروشی آنها، فقر و از...نگوید، ننویسد و عکس نگیرد.
فاحشه خانه ها را بستند تا فاحشه خانه های خود را نه در خانه که در گوشه به گوشه ایران بنا کنند. فاحشه خانه ها را بستند تا کودکان و نوجوان هایمان را برای خود فروشی به پاره ای از کشورهای عربی صادر کنند. فاحشه خانه ها را بستند و با صیغه خانه های خود را فاحشه خانه کردند. این فاحشه ها ، زنان و مردان مان را بخاطر عشق بازی سنگسار می کنند، نویسندگان مان رابخاطر اندیشه شان، کارگردانها را بخاطر دفاع از زنان ستمدیده و شاعرانمان را بخاطر سرود آزادی .
به من عده ای می گویند:" تو سیاسی نیستی!" و من می گویم:" من سیاسی که در چهارچوب بمیرد نیستم. واژه های من باید در ایدئولوژی دنیا بجوشد، از قلب مردم ستمدیده، مردم عاجز، از قلب جوانهایی که رویاهایشان در سیاهی شب پرپر شده و پرپر می شود، پر بگیرد. من سیاستمدار نیستم و سیاست مدارهایی را که هر روز لجن این حکومت را با تحلیل و تئوری هایشان هم می زنند و دوست ندارم. من سیاستمدارهایی را که همه وجودشان بوی پدرسالاری، مردسالاری ، بوی قدرت، بوی خودشیفتگی و خودپرستی می دهد و دوست ندارم. من دوست ندارم سیاستمداری را که می گوید مردم نمی فهمند . من سیاستمداری را که از قلب جوانهای مملکتم برنخاسته باشد و دوست ندارم. من سیاستمداری که به شعور سیاسی زنها توهین می کند و دوست نمی دارم. من سیاستمداری را دوست دارم که نبض اش در قلب و اندیشه مردم دردکشیده می زند."
سیاسی ها، سیاستمدارها برای ریشه کن کردن این رژیم، برای ساختن خانه از بنیان، برای یک سیستم آموزشی تازه با سیستمی که عطر انسانیت می دهد ، برای کتابهای آموزشی تازه کتابهایی که از جهان امروز سخن می گوید، برای یک سیستم حکومتی تازه بدست مردم کشورمان و برای آزادی اندیشه دیگر نمی شود دل به بحثهایی که خوش کرد که خوش کرده اید. چقدر حرف از رفراندوم! چقدر حرف از ساختن آن مملکت با حضور این رژیم ؟ روباه صفت هرگز صفت خود را ترک نمی گوید. این رژیم مکاره دوباره دارد مختاری ها را در خیابانهای بسته در خفا خفه می کند. دوباره دارد سر زیبا کاظمی ها را به دیوارهای مخفی می کوبد و دوباره دارد فرخ زادها را در خیابانهای بیگانه ...تکه تکه می کند. دوباره دارند جوانهایی مثل مریم ... و هومن را در خاک اسکاندیناوی تهدید به مرگ می کنند. در سرتاسر این کره خاکی برای کشتن اندیشه عزم خود را جزم کرده اند این فاحشه ها.. .بوی خون می آید، بوی سنگسار و بوی دربدری در این دربدرخانه هم.
.
واژه ها یخ می زنند
در دهان تلخ خدا

وقتی از رحمت شعارهای خدا
کارتن خوابها صف می کشند
فاحشه ها رژه می روند
کودکان فقر لگد می خورند
و بچه های اعتیاد چرت می زنند
آواره جهان، بنده های خدا
خدا خدا خدای بنده ستیز
مریم ها مریم ها بی بکر
از باران سنگ های خدا
آدم، آدم غرق به خون
با اذان اشهد ان لااله الا الله
الله الله ای الله بی الله
شعر: حمیرا طاری

1 Comments:

«دوستان عزيزم لطفاً وقتی پيغام می‌گذاريد، نام و نشانی خودتان را هم ذکر کنيد.»

  • At 6:15 PM, Anonymous Anonymous said…

    بچه ها ! ایران نام سرزمینی بوده است که شبی طوفانی شدید جاکنش می کند و هنوز که هنوز است این سو و آن سو می کوبدش
    جواد _ق

     

Post a Comment

<< Home