خیال ِتشنه

Saturday, January 31, 2004

شاعر PY Bäckman

نگاه کن خورشید هنوز مثل خون من می سوزه
اما من بیشتر از اینی که می بینی نمی تونم قول بدهم

معلومه که دلم می خواد درها را باز کنم
و تو رو توی رویاها پیدا کنم
اما خورشید تو رو به یه چیز دیگه ای تبدیل کرده
حالا منو نزدیک خودت نگه دار

دور بینداز چیزی که تو رو پنهان می کنه
و بگذار به درونت بیام
دهنت سرخ. بازش کن و از هیچی حرف نزن

اگه می ترسی چشمهات را ببند. من تو رو با خودم می برم اگر تو بخواهی
چیزی که متعلق به توست مال توست
چیزی که متعلق به ماست برای ماست
زمان بی حرکت مانده

اگر قرار باشه الان بمیرم
دلم می خواد که در تو غرق بشوم
و مثل وقتی که عریان متولد شدم
زندگیم رو به تو بدهم

هنوز خورشید می سوزه
شب نزدیک
و مثل تندر می وزد
پس من رو نزدیک خودت نگه دار

تو وقتی منو رو می بینی مردد می شی
اما جسم من سپرمن شده
هر زخمی که روی زندگی من می بینی از عشق خورده
تو فکر می کنی که من خطرناکم
نگاهم کن! زندگیم رو واسه تو دارم می سوزونم

هنوز خورشید می سوزه
هنوز زندگی وجود داره
امشب طوفان بدی می شه
خودت پیش من قایم کن

اگه بخوای با خودم می برمت
از میون بادها تا وقتی زنده ام

شعر از بکمن. ترجمه حمیرا طاری