خیال ِتشنه

Friday, July 31, 2009

خونی که در رگ ماست هدیه به جنبش ماست




لالا لالا گل ایران
لالا لالا زندانی آزادی
لالا لالا اوج فریادم
لالا لالا دلاور هر دم در یادم
لالالالا گل آزادی میهن
لالا کن ما همه هستیم
برای جنبش سبزت
نمی شینیم
نمی ترسیم
نمی لرزیم
ز تیفون طفیلی های
این دیو هزارساله
لالالالا گل اشکان
لالالالا ترانه میهن
لالا لالا
گل پرپر شده از جور اهریمن
لالا لالا ندای پرغرور ایرانم
تو خاموشی
تو بی جانی
تو در گوری
ولی دشمن ز گور تو هم می ترسد
مثل بید نازک مجنون
می لرزه
می میره
لالا کن ترانه من
هنوزم چکمه های سپاه دشمن
می کشد لشکر
توی خیابابونهای شهرمون
ولی دیگر کسی نمی ترسد
نمی لرزد از مردن
لالا لالا اشکان آزادی
لالا لالا مسعود مظلومم
لالالالا این تابستان هم بسر می آید
بالاخره میوه سبز آزادی ایران هم ثمر می آید
لالا لالا
شب ماتم سحر می شود
لالا لالا
دوباره سیاهی ها بسر می شود
لالا لالا
لالا لالا


دیروز میلی از یک هموطن دریافت کردم با این عنوان "خونی که در رگ ماست
هدیه به جنبش ماست". این عنوان اشک شادی و اشک دلتنگی را در چشمهای آزادی خواهی ام نشاند.
راستی این دولت مست از قدرت، راستی این دولت غارت گر و این دولت بی حیثیت چگونه توانسته مردم مبارز ما را اینقدر دست کم بگیرد، وقتی جوان هایی داریم که با آن همه آرزو حاضرند خون رگ های خود را اهدای آزادی کنند؟
هر روز چند ساعتی را در اینترنت و خواندن این سایت و آن سایت می گذرانم و هر روز بیشتر از روز پیش به این باور می رسم که احمدی نژاد و دولتش نه تنها رفتنی اند بلکه هر روز بی اعتبارتر و بی ارزش تر هم می شوند.
راستی این قدرت به زور بدست آمده چقدر می تواند ارزش داشته باشد که مگس هایی چون احمدی نژاد و خامنه ای حاضرند برای حفظ آن از هر حربه و حرکت پلید و غیرانسانی استفاده کنند.
راستی ایران کجاست؟ راستی ایران، اولین کشوری که مردمش برای اولین بار به تمدن رسید، راستی اولین کشوری که پادشاه آن، کوروش بزرگ برای اولین بار منشورحقوق بشر را نوشت چگونه توانست تبدیل به این زندان بی در و پیکر و کشوری ستمزده شود؟ اشتباه ما کجا بود که یک حکومت چنین رذلی توانست اینگونه با نام خدا و دین بر سر ما آوار شود؟ اشتباه ما کجا بود که اینها آنقدر هار قدرت شدند که با نام خدا ترانه های ما را مورد تجاوز خود قرار می دهند. با نام دین فک آزادی خواهی محسن ها را می شکنند؟
هیچ از خود پرسیده اید چرا امروز شعار مردم ایران جمهوری جمهوری ایرانی است؟!
آیا پس از سی سال بیدار شده ایم؟ آیا پس از سی سال پی به ریشه های خود برده ایم؟ آیا به این باور رسیده ایم که ما زیر بوته دین محمدی به دنیا نیامده ایم وریشه درخت ما بیش از سه هزار سال قدمت دارد؟
تو باور منی و من باور توام ای هموطن.
تو باور منی چرا که هر روز به بهانه ای صدای سرکوب شده ات را فریادی می شوی. من باور توام چرا که تو هم می دانی فریاد باتون خورده و تیرباران شده ات را هر روز فریادی خواهم شد در گوشه گوشه این کره خاکی..
آری خونی که در رگ توست هدیه به جنبش توست و آری خونی که در رگ مهاجر من است هدیه به جنبش توست. هدیه به ندایی که سنگفرش خیابان شاهد مرگ مظلومانه او بود ، هدیه به اشکانی که هنوز شور زندگی در نگاه با شهامتش موج می زند، هدیه به ترانه ای که صدای مظلومیتش را حتی در جنگلهای بی آزار اینجا می شود، شنید.
هموطن خوبم خونی که در رگان توست می داند که با کدامین واژه باید واژه ای دیگر را کاشت یا کشت. خونی که در رگان توست برگ برگ خداوند الموات، خواجه تاجدار، پرده های حرمسرا و انقلاب 57 را خوب خوانده است و می شناسد.
خونی که در رگ تو و در رگ من است می داند که سبز از کدامین زندان سخن می گوید و در کدامین جاده پی آزادی و آزادی خواهی می گردد.







2 Comments:

«دوستان عزيزم لطفاً وقتی پيغام می‌گذاريد، نام و نشانی خودتان را هم ذکر کنيد.»

  • At 9:14 AM, Blogger bijan بیژن said…

    درود
    تو را چه سود از باغ ودرخت؟ که بایاس ها به داس سخن گفته ای؟
    شاملو

     
  • At 9:24 AM, Blogger bijan بیژن said…

    درود
    تو را چه سود از باغ و درخت؟که با یاس ها به داس سخن گفته ای... ه

     

Post a Comment

<< Home