خیال ِتشنه

Saturday, July 04, 2009

هیجده تیر سال 88



سی خرداد




هیجده تیر



سلام هموطن ، سلام ندای خفته در خفقان سکوت، سلام اسیر زندان سوره های دروغین رسولان رذالت و حقه بازی های سیاه سیاست قدرت .
سی سال از تولد کودک جبر، جنایت و کشتار می گذرد. حکومت جمهوری اسلامی در طلوع نظام خود آنچه را که ثمره مبارزه مردم ایران بود، انقلاب 57 را به غارت برد و آن را به نام ننگین خود ثبت کرد درست مثل همین انتخابات اخیر. یادتون هست سال 59 را که زنها را مجبور کردند روسری سر کنند و ما چه شعارهایی می دادیم و آنها چه شعارهایی؟
ما می گفتیم: ما انقلاب نکردیم باز به عقب برگردیم
و آنها می گفتند:
یا روسری یا تو سری!
آهای بچه های هم نسل من، نسل اول خاطرتان هست؟ خاطرتان هست آن روزی را که رهبران حزب های ایرانی در صدا و سیمای ایران حاضر شدند. خاطرتان هست با چه ابزاری "امام خمینی" و طرفدارانش چند صدا را در تک صدای خود خفه کردند؟
خاطرتان هست چگونه رعب و وحشت را از همان آغاز به قدرت رسیدن شان در روح پدرها و مادرهایمان و سپس در روح خود ما دمیدند؟ درست مثل همین امروز وحشت انداختن در وجود مردم بهترین سلاح شان بود. و امروز بسی پست تر از آن روزها این حربه را بکار می برند. چرا که آنقدر مار خورده اند که افعی شده اند.
ما هنوز زنده ایم و بار تلخ تجربه و دردآوراین سی سال گذشته را بر شانه های شکسته خاطرتمان حمل می کنیم نه در ایران بلکه در دهکده جهان.
هنوز به سال 58 می اندیشم و چشمان پر اشک پدر سیما پانزده ساله. هنوز بخاطر می آورم آن پاسداری را که پدر سیما را از اتوبوس پیاده کرد چرا که چهره او زرد بود از داغ سیما و آنها می خواستند بدانند آیا او مواد می کشیده . سیما فقط بخاطر یک اعلامیه اول عروس اجباری شما شد و بعد هم اعدامش کردید مبادا پایش به بهشت کذایی شما برسد. پاسدار شما هنوز هم از پدر سیما و امثالهم هنوز می پرسد:
" چی می کشی؟"
و او امثال او هنوز با نگاهی غمگین و کمری شکسته از داغ فرزندان خود می گویند :
"درد!"
هنوز به سال 60 می اندیشم. به مادر پروین دختر هیجده ساله ای که به همین بهانه ها کشته شد. مادر پروین هم بعد از گذشت چند سال مرگ دختری که با هزار فقر و بدبختی در جنوب تهران بزرگش کرده بود، دق کرد...
هنوز به سال 67 و مادر حمید می اندیشم که یک هفته قبل از آزاد شدن پسرش به زندان اوین رفت تا حال او را جویا شود اما زندانبان یک ساک کوچک دست او داد و گفت:
" دیشب پسرتان اعدام شد."
و او از اوین تا خانه چون دیوانه ها ناسزا بود که به نظام می گفت و گریه می کرد.
چرا او اعدام شد یک هفته قبل از 8 سال زندان؟ برای اینکه مجاهدین خلق نادان و خوش خیال با صدام حسین در همان روزها همکاری کردند. آنها در جنگ ایران و عراق آتش اسلحه شان را به خیال باطل برانداختن جمهوری اسلامی رو به هموطن های خود شلیک کردند. حالا یکی نیست بپرسد که آخر کشتن حمید چه ربطی داشت به خیانت مجاهدین خلق به آب و خاک خود؟!
امروز هم در خارج از ایران یکی دو حزب مشابه که همان شخصیت و ماهیت نظام حکومت ایران امروز و مجاهدین خلق را دارد برای به قدرت رسیدن خود، به بهانه حمایت از مردم، با شعارهای منافع خواه خود را تکه و پاره می کنند. آنها اشتباهات مجاهدین خلق را تکرار می کنند بی آنکه شاید خود بفهمند با این کار چه صدمه ای به مردم ایران می زنند. چرا که نظام حکومت ایران همین امروز جوانهای بی گناهی را که اصلا روح شان خبر از این حزبها ندارد و با شکنجه و تهدید در زندان های ایران وادار می کند که جرات اعتراض نداشته باشند.
نمی بینید این حکومت بیمار و ستمگر در صدا و سیمای تبهکار خود چگونه دوباره به عقب برمی گردد و از همان ابزارهای قدیمی استفاده می کند؟ سه تا از آدمهای خودفروش خودشون را جلو دروبین می آورند که اعتراف کنند منافقند.
اگر شما قدرت پرستان آن روزها را از خاطر برده اید ما آن روزها را فراموش نکرده ایم. بخاطرمان هست که خانواده هایی مثل خانواده حمید، سیمین و پروین چگونه با ترس و لرز برای جوان هایشان ختم گرفتند و گفتند بهتر است که دوستان جوان فرزندانشان در مراسم سوگواری شرکت نکننند مبادا به آنها هم مهر سیاسی زده بشود و گرفتار سرنوشت بچه هایشان شوند، درست مثل همین امروز.
سی سال گذشت. جهان دگرگون شد. جهان گام بسوی پیشرفت و ترقی برداشت. جهان جهانی دگر شد اما جهان این نظام وحشی همچنان پایدار به سیستم بربر خود ماند. البته این نظام هرگز نه نگفت به ابزار ظلم و ستم مدرن و از آنها به بهترین شکل پس از انتخابات استفاده کرد. استفاده از باتون های برقی، گاز اشک آور، اسلحه و... بعد از انتخابات خرداد بیست و دو از خاطرمان نخواهد رفت.
هیجده تیر نزدیک است. در هیجده تیر امسال هم ممکن است مثل سی خرداد امسال ،مثل هیجده تیرچند سال پیش دانشجوها و مردم را مورد ضرب و شتم خود قرار بدهند. اما چکار کنیم مثل این سی سال فراری شیم؟ با ترس و لرز زندگی کنیم؟ تن به خفت شان بدهیم؟ باز بنشینیم ذره ذره مردن جوانه هایمان را با گرفتار شدن در دام اعتیاد و فحشا تماشا کنیم؟ دوباره خفقان بگیریم؟ دوباره تماشاگر جنایت شان باشیم؟ نه وقت آن رسیده که عزم خود را جزم کنیم در هر جای دنیا که هستیم و بپا خیزیم برای به آزادی رسیدن میهنمان، برای زندگی کردن در خاکی که اولین قدم کودکی را در آن برداشتیم، برای پشتیبانی از هموطن هایمان، برای دفاع از آن جوانهایی که دارند بار دیگر محکوم می شوند به همان سرنوشت ما. اگر ذره ای احساس مسئولیت اجتماعی می کنیم وظیفه داریم که از جا برخیزیم و راه چاره ای بجویم برای رها شدن از زندان استبداد این نظام مردم فریب!
هر کسی انتخاب شده برای نوعی زندگی. بگذارید ما انتخاب شده باشیم برای کاشتن و بارور کردن درخت آزادی ، آزادگی و تمدن. بگذارید ما انتخاب شده باشیم برای نجات ریشه های بجا مانده اجداد مان نه آن اجدادی که مردمش هنوز بعد از 1400 سال طلوع دین خود با زور، چپاول و دروغ هم سو و هم خوهستند و حتی دین شان آنها را اهلی نکرد.
در سوئد، شهر یوتبری به پیشواز 18 تیر می رویم، روزسه شنبه 16 تیر تا روز پنجشنبه 18 تیر در میدان یوتا پلاتسن










































0 Comments:

«دوستان عزيزم لطفاً وقتی پيغام می‌گذاريد، نام و نشانی خودتان را هم ذکر کنيد.»

Post a Comment

<< Home