خیال ِتشنه

Monday, July 13, 2009

زندان، شکنجه و کشتار

دو تصویر از مراسم خاکسپاری سهراب اعرابی از سایت گویا
هرگز از خاطرمان نخواهی رفت

گورستان خاوران







امروز سهراب اعرابی بخاک سپرده شد و بار دیگر دل همه خون شد ازغم سهراب. جرم سهراب چه بود؟ مگر سهراب به جز سراغ از رای خود گرفتن گناهی دیگر هم مرتکب شده بود که جوابش را با شکنجه و گلوله دادند؟ چرا خانواده سهراب پس از بیست و شش روز پی گیری و جستجو باید با جنازه سهراب مواجه بشوند؟ چقدر در زندان ها اسیرند که برای یافتن سهراب باید بیست و شش روز منتظر شد؟
روزهای تلخی ست. روزهای تلخ تری را هم در پیش راه خویش خواهیم داشت. همه ناراحت و پر از بغض و خشمیم اما حالا فرصت زیادی برای عزاداری نداریم. امروز باید با کار و پیکار مانع کشتارهای بعدی باشیم. امروز باید افشاگر چهره کریه کرکسانی بود که برای قدرت دست به هر جنایتی خواهند زد.
کودتای بیست و دو خرداد، شکنجه، زندانی کردن و کشتار دل ملت ایران را لرزاند اما لرزه به اندیشه مبارزه و گرفتن حق خود و مردم ما نینداخت! حالا دلیل بیشتری داریم برای مبارزه علیه نظامی که واژه اش گلوله است. حالا وقت آن نیست که لحظه ای اندیشه و وقت خود را تباه این تبهکاران کنیم!
این نظام سیاه، این نظام سرتا سر گناه، این نظام خون آشام امروز دندان در تن ، روح و اندیشه مردم پیر و جوان ما فرو نکرده است. سی سال است که با این شیوه ستمگرانه پیش رفته اند و به خیال خود تا ابد پیش خواهند رفت. این طالبان مدرن هنوز نفهمیده است که ترس همیشه زندانبان مردم نخواهد بود. روزی قدرتی در مردم بیدار می شود که هیچ هراسی از ترس و مرگ ندارد. آنوقت با چه حربه ای جلو مردم خواهند ایستاد؟
این حکومت قرون وسطی ایی به هر بهانه ای خواهد آمد که تیشه به ریشه ، زندگی، شادی و امید ما بزند. این حکومت دست به هر کاری خواهد زد که ما را بیشتر ازهمیشه اسیر ترس، نگرانی، ناامیدی و بی تفاوتی کند. از امروز بیشتر از دیروز یاوه خواهند گفت، یاوه نشان خواهند داد، یاوه خواهند نوشت، یاوه خواهند کاشت تا یاوه برداشت کنند.


تلویزیون و روزنامه های ایران امروز شروع به سانسور جنایت ،نوشتن و نشان دادن دروغ نکردند. آنها امروز شروع نکردن به سرگرمی مردم با این فیلم و آن فیلم سانسور شده و...
یاد فیلم اوشین (فیلم ژاپنی) افتادم. آن فیلم را خاطرتان هست؟ نام اصلی آن اگر اشتباه نکنم فقر و فحشا بود و صدا و سیما "سالهای دور از خانه " نامیدش تا مبادا ما تاثیر بد بگیریم.
بعد از دزدیدن انقلاب مردم آنقدر دروغ گفته اند، آنقدر حقیقت را تحریف کرده اند وآنقدر خیانت کرده اند که حتی اگر حرفی را هم درست بزنند من یکی باور نخواهم کرد. البته اخبار راز بقایشان را باور دارم. آنجا دیگر دروغ نمی گفتند. چون خیالشان راحت بوده و هست که هیچ جانوری جانورتر از خود جانورشان وجود ندارد.
امروز بیشتر از دیروز خبردار خواهیم شد که عوامل این رژیم چه بلاهایی سر امثال ندا، سهراب و...آورده و خواهند آورد. اینها که شکنجه می کنند و می کشند فرزندان همان درنده هایی هستند که نوجوانها و جوانهای سال 60 و 67 را به بدترین شیوه شکنجه کردند، کشتند و بعد هم مثل یک حیوان مرده با لگد و نفرت در قطعه ای که اسمش را لعنت آباد گذاشته بودند، دفن کردند. آنها با این کار فقط نمی خواستند که جوانها را بکشند بلکه می خواستند پدر و مادر و خواهر و برادرهای آنها را هم ترور شخصیتی و ترور ارزشی کنند. دیدن آن گورها هرگز از خاطر خسته و وجدان بیدار کسی بیرون نخواهد رفت. ویران کردن آن دیگر گورها را هم که عقاید دیگری داشتن و در قبرستانی دیگر خفته بودند نیز از وجدان بیدار کسی پاک نخواهد شد.
هرگز یادم نمی رود روزی را که مرد سی ساله ای بلند بلند گریه می کرد و می گفت:" پدر من بیش ازبیست سال بود که در آن گور خفته بود. آخر پدر من چه آزاری می توانست به آنها برساند؟"
زنی که کنار او نشسته بود با پر چادر سیاه خود اشک هایش را پاک می کرد و می گفت:
" .عیب نداره. ! جایی چیزی نگو یک بلایی هم سر تو می آورند."
دل خیلی ها پر است، پر از بغض های خفه شده، پر از دردهای گفته نشده و پر از حکایت های نوشته نشده. زیاد زمین خورده ایم، دوباره هم زمین خواهیم خورد اما دوباره هم بلند خواهیم شد. حیثیت و همت شما را سی سال جنایت نتوانست از بین ببرد. مشکلات غربت و درد غریبی هم نتوانست ما را از پا بیندازد.
وقت آن است که صدای همدیگر باشیم و دیوارهای امید یکدیگر را هر چه محکمتر با کار و کوشش بسازیم. وقت آن است که نگهدارهم باشیم. سهراب ، ندا و امثالهم نمرده اند و هرگز نخواهند مرد. آنها در ما زندگی می کنند و ما با آنها زندگی می کنیم.

این روزها در این روز نامه و آن روز نامه ، در این تلویزیون و در آن تلویزیون و...زیاد سخن از این شخصیت و آن شخصیت و بازیهایشان می رود. فکر کنم تجربه به ما نشان داده است که در این وضعیت بحرانی فرصتی برای بت ساختن از این و آن و یا ویران کردن این بت و آن بت نداریم. خوب است که با هوشیاری و دقت لازم فکر خود را متمرکز کنیم روی آنچه که امروز در ایران اتفاق می افتد. امروز مردم ما و آنها که در اسارت بسر می برند چشم امیدشان به ماست. باید راه چاره ای جست پیش از اینکه بدتر از اینی که هست بشود

انسان خداست

اگر تصمیم بگیرد

از عهده همه دردها و امتحانات برخواهد آمد

زندگی کن پیش از آنکه برای همیشه خاموش شوی

ترجمه شعری از دفتر نگاه آبی مه
نوشته حمیرا طاری

3 Comments:

«دوستان عزيزم لطفاً وقتی پيغام می‌گذاريد، نام و نشانی خودتان را هم ذکر کنيد.»

  • At 10:27 AM, Blogger Tabrizizan Habib said…

    حمیرای نازنین!
    چیزی نمیتوانم بگویم جز اینکه از لابلای اشگی که چشمانم را تیره کرده بود و بند نمی آمد خواندم . تصویری ساده و زنده از امید ، عشق، جنایت رذالت را که آندوی نخست ستایش کردنی هستند و آن دوی بعد را نمیتوانم با چه کلام و احساسی میتوانم توصیف کنم ...
    شاد و پایدار باشی
    حبیب تبریزیان

     
  • At 12:14 PM, Anonymous hosen said…

    neda va sohrab avalin va akharin shahidaye rahe azadi nistan va nakhahand bood..baraye inke khoone sohrabha va nedaha haroom nashe nbayad sookot konim va be talashe khodemon edame bedim.....

     
  • At 4:48 AM, Blogger M:b said…

    متشکرم من حسابی توفکر بودی
    محمدبابایی

     

Post a Comment

<< Home