خیال ِتشنه

Thursday, July 09, 2009

تظاهرات چهارشنبه 17 تیر و برخوردهای فرصت طلبانه بعضی احزاب

امضا ایرانیان یوتبری




امروز عصر خود را آمده کرده ، سوار اتوبوس شدم و راهی میدان یوتا پلاتسن. از توی اتوبوس می دیدم که در گوشه گوشه شهر مردم جمع شده اند. در مرکز شهر، میدان گستاو آدلف حزب کمونیست کارگری ، سلطنت طلب ها و در میدان کونگز پورت پلاتسن مجاهدین جمع شده بودند. خوشحال بودم که حضور ایرانیها را در گوشه گوشه شهر می دیدم. وقتی به میدان یوتاپلاتسن رسیدم. با لبخند به طرف بچه هایی که این مدت در تحسن ها با آنها آشنا شده بودم رفتم. بچه هایی که به هیچ حزبی وابستگی نداشتند و تنها برای پشتیبانی مردم ایران آمده بودند. مثل همیشه آرام و مهربان در کنار یکدیگر ایستاده بودند. بچه هایی که بیشتراز یکسال نیست که در سوئد سکونت داشتند حالت چهره و رفتارشان تا حدودی متفاوت از بقیه است. آنها روحی آرام تر دارند و زبانی خوش تر از ما قدیمی ها صحبت می کردند. یکی از آنها جوانی بود که مشغول نصب پارچه سبزی بود که می خواستیم روی آن را امضا کنیم. عده ای هم مشغول آماده کردن ساز، میکرفون...
همه چیز به آرامی روزهای پیش ، پیش می رفت تا اینکه دیدیم جمعیتی با طبل و شعارهایشان راهی منطقه ای که ما تجمع کرده بودیم ،شدند. کمی که نزدیک تر آمدند از پرچم و شعارهایشان معلوم شد که حزب کمونیست کارگری، حکمت و سلطنت طلب ها هستند. آنها بی آنکه به حضور ما توجه ای کنند بساط خود را در جایی که ما بودیم پهن کردند و هر کدام به نوبت خود شروع به خواندن مطالب خود و سخنرانی کردند. صحبت هایی که طی این سالها آنقدر از آن شنیده بودیم که دیگر گوش هایمان از شنیدنش خسته شده بود.
بعد از یک ساعت تک و توک به سمت آن تظاهرکننده ها رفتیم و پرس و جو کردیم که برنامه آنها چقدر طول می کشد و کی نوبت به اجرای برنامه ما می رسد. چرا که ما اجازه از پلیس داشتیم که آنجا باشیم و برنامه داشته باشیم و آنها فقط اجازه عبور از آن منطقه را داشتند. به آقایی گفتم:" می بخشید ما از جانب پلیس اجازه تجمع در این محل را گرفته بودیم بعد نیست کمی هم به حق و حقوق ما احترام بگذارید!"
آن آقا عصبانی شد و مشت اش را بطرف من بلند کرد وگفت:
" برو در ایران تظاهرات کن اینجا مال ماست!."
آن آقا آنقدر خشم و عقده داشت که آن را بخوبی می شد در نگاه و حرف زدن وقیحانه و مستبدش دید لحظه ای به یاد رژیم ایران و حرکات زننده بسیجی ها و پاسدارها افتادم. بعد از چند دقیقه دیدم که درگیری های لفظی و فیزیکی دیگری در چند گوشه دیگرهم آغاز شد.
بیشتر بچه ها خونسرد ایستاده بودند تا ببینند که آن فرصت طلب ها کی دست از شعارهای فرصت طلبانه شان برمی دارند و کی با آنها همه دم زدن از دموکراسی اجازه شروع برنامه های ما را می دهند در جایی که از پیش اجازه آن را گرفته بودیم. اما آنها با بی توجهی یکی پس از دیگری به سخنرانی می پرداخت تا اینکه نوبت به آقایی به نام آقای صالحی که سلطنت طلب بود و با همکاری هم به آنجا آمده بودند رسید او گفت:" من خیال سخنرانی ندارم فقط می خواستم بگویم که بچه های در ایران خسته نباشید خواهش می کنم از جمع سرود ملی مان، ای ایران مرز پرگهر را بخوانیم."
همین که همه مردم ( ما و آنها) شروع به خواندن سرود کردیم عده ای از کمونیست کارگری ها و حکمتی ها که تظاهرات را با سلطنت طلب ها تدارک دیده بودند عصبانی شدند و شروع کردن به داد و بیداد. خانمی در آن میان تقریبا در حال تکه و پاره کردن خود بود. او مثل یک کودک پر از هیجان بالا و پایین می پرید و داد می زد تا مبادا صدای سرود ملی به گوش همه برسد. آنجا بود که صدای سرود ما بالاتر و بالاتر می رفت . آنها پاک فراموش
کرده بودند که هدف از آن تجمع و تظاهرات چه بود.
مگر ما و آنها برای حمایت مردم در ایران در آنجا جمع نشده بودیم. ما به حرمت آنها هیچگونه شعاری ندادیم مبادا مردم ایران دوباره مثل سال 67تقاص اشتباه دیگران را پس بدهند.
رفتار و عملکردهای برخی از کمونیست کار گری و حکمتی ها نشان دهنده آن بود که آنها فقط و فقط برای مطرح کردن خود و منافع خویش به آنجا آمده بودند.
راستی این احزاب تاریخ مصرف گذشته، در چه رویایی بسر می برند و از مردم ما در ایران چقدر می دانند؟
آیا هنوز نفهمیده اند که وظیفه ما در خارج کشور حمایت از آن مردم است و نه سو استفاده از مبارازات آنها؟ فرق آنکه مشت شان را بروی من و آن پیر مرد بلند کرد با آن بسیجی های داخل ایران در کجا بود؟

2 Comments:

«دوستان عزيزم لطفاً وقتی پيغام می‌گذاريد، نام و نشانی خودتان را هم ذکر کنيد.»

  • At 10:38 PM, Anonymous Anonymous said…

    man az z8un be inja residam.
    rasti ke che xoub harf e del e mano gofti! dastet dard nakone. man Copenhagen zendegi mikonam o hich kodoum az in tajamo' ha be delam nemineshine, enqadr ke in ahzabe tarix masraf gozashte inja ziyadan o part o pala o mohmal mibafan. gahi fekr mikonam irani hay e vaqe'bin vaqe'an te'dadeshoun kame!!! man 2 sale tou Copenhagenam o 2 sal qablesh yek shahr e dige boudam vali az bas ke irani e part o bihoude didam delam xoune!! xoda xeyrat dahaad o salem bashi!!

     
  • At 11:06 PM, Anonymous hosein koochoonei said…

    oh oh onja ham ke javesh dare be samte dargiri mire,bepain baba age ina eine basij masijan kheili bahashon kal kal nakonin chon basij ke khodesho kheili khoshgel neshon dade

     

Post a Comment

<< Home