خیال ِتشنه

Thursday, April 27, 2006

روز جهانی کارگر مبارک باد، اول ماه مه

یادم است نوجوان که بودم روز کارگر برای پدرم عرق گیر می خریدم. پدرم که مردی است اهل رودربایسی و کمی هم خجالتی دستش را جلو دهانش می گرفت که لبخندش را نبینم. بعد می گفت:" بچه این کارها چیه که می کنی؟ من که کارگر نیستم."
نمی دانم تعریف پدرم از کارگر چه بود. شاید فکر می کرد که حتما آدم باید در کارخانه کار کند و یا عمله بنا باشد تا کارگر محسوب بشود،شاید... ولی من که می دیدم همه روز را در مغازه ای برای دیگری کار می کند و مزد بگیر است او را کارگر می دیدم. من که دستهای یخ کرده و پاهای واریس گرفته اش را می دیدم می دانستم که کارگر است.
امروز بازنشسته است و کار دیگری دارد. کاری که روی انگشتهایش پینه می اندازد و هر پینه اش از عشق حرف می زند. راستی چه کاری زیباتر از کار روی زمین است؟ چه کشتی و چه برداشتی لذت بخش تر از کشت و برداشت از دل زمین است؟
یک وقتهایی که می بینم بسیاری از سوئدیها با چه لذتی از آبادی خود سخن می گویند و یا با چه لذتی روی زمین خود کار می کنند دلم برای روزهای نوجوانی و کار در کنار مادر و پدربزرگم تنگ می شود. دلم برای آن باغهایی که هنوز عطر خوشش در ذهنم می پیچد خیلی خیلی تنگ می شود.

شعری از امیل هاگسترم
پیش از این همه چیزکوچک، مهربان و دوست داشتنی بود
حالا همه چیز عجیب، بزرگ و پیچیده شده است
پیش از این همه چیز واضح، آسان و عاقلانه بود
حالا همه چیز احمقانه و دعوایی شده است
پیشتر همه چیز مرتب و زیبا بود مثل یک هدیه ای در کارتنی
حالا همه چیزمثل باد خشن و پوچ شده است
زمان برگشته است و من هم حالا مثل آن شده ام
ترجمه: حمیرا طاری
روز جهانی کاگر را به همه کارگران جهان تبریک می گویم .


11 Comments:

«دوستان عزيزم لطفاً وقتی پيغام می‌گذاريد، نام و نشانی خودتان را هم ذکر کنيد.»

  • At 8:23 PM, Anonymous Anonymous said…

    به آرامی و آهستگی تنفس سنگ در شبهای خیس اردیبهشت به آرامی و آهستگی صدای بال پروانه ای
    که شب ، از سرزمین خیال من به سوی تو در خواب پرواز می کند

     
  • At 8:01 AM, Anonymous Anonymous said…

    شما سلامی رو نمیشناسید؟ شاعر ...

     
  • At 8:51 PM, Anonymous Anonymous said…

    با سلام بر حمیرای مهربان
    اینجا کارگر ان مسئله زیاد دارند .قبل از همه خود کارگران حق و حقوقشان را نمی شناسند.
    . حرف زیاد هست
    مطلبی را که در سال جدید در ااینجا مسئله ایجاد کرده در وبلاگم نوشته ام.نمی دانم تا چه حد در جریان هستی.من در یک کارخانه ی تولیدی که دو هزار کارگر در آن مشغولند مشغول به کارم.سالهاست با مسائل کارگری از نزدیک آشنایم.

     
  • At 8:55 PM, Anonymous Anonymous said…

    همیشه فریدون فرخزاد رو دوست داشتم.
    فروغ هم اونو خیلی دوست داشت.
    اگر در سایتی می توانم اشعارش را بخوانم ممنون می شوم آدرسش را برایم بنویسی.اینجا به اشعارش دسترسی ندارم.

     
  • At 8:57 PM, Anonymous Anonymous said…

    اینو یادم رفت بگم .این فروغ هم که همیشه زودتر از من می رسه

     
  • At 11:46 PM, Anonymous Anonymous said…

    حميرا جان سلام ... خيلي خوشحال ميشوم كه ميبينم هنوز بر خلاف خيلي ها نگاهت را از آن طبقات پايين (‌ آنهايي كه هميشه حتي در تاريخ هم زود فراموش ميشوند )‌ بر نگردانده اي . به اعتقاد من هنوز بوي انسانيت را بايد در ميان همان كارگرها و كشاوزران جست همانهايي كه به غبار خيلي نادرستي ها آلوده نشده اند .... قربانت رضا

     
  • At 2:22 AM, Anonymous Anonymous said…

    خاکستری ، انگار همه جا رو همبن رنگ فرا گرفته همه چبز خاکسترست مثله غروب جمعه ها با همون حس
    با همون رنگ
    اما همون هوای دل خودمونه که بیستر
    آسمون رو آبی می کنه ، بعضی وفتام خاکستری و خاکستری و خاکستری تر
    امید که پایدار باشید و در پس این همه آبی ترین آسمانها در انتظارتان باشد
    امید .....0

     
  • At 6:17 AM, Anonymous Anonymous said…

    همه مثل آن شده اند زمان مثل گذشته نيست بايد جور ديگر ديد چرا نمدانم شايد حس كنم چرا ولي.............

     
  • At 11:43 AM, Anonymous Anonymous said…

    سلام...سلام...سلام

    حالا همه چیز عجیب، بزرگ و پیچیده شده است و كارگران هم چنان مشغول كارند و شايد زندگي

    نگاهت را دوست دارم حميرا

    دلت بهاري

     
  • At 11:45 AM, Anonymous Anonymous said…

    راستي به آخرين نوشته هايم هم سري بزن...منتظرم

     
  • At 6:35 PM, Anonymous Anonymous said…

    واداشتن خاک برای رستن در بیابان سرسخت کویر کار آنانی است که عاشق اند. عاشق بهاری که فردا خواهد رسید...

     

Post a Comment

<< Home