خیال ِتشنه

Friday, February 04, 2005

برگی از دفتر شعرم

بي خبري مغمومش
معصوميت سکوتش
بکارت گل بوته هاي لبخندهايش
و قلب باورهايش
با خارهاي پدر سالار ذهن تو
دريده مي شود

اما
در پيله پيراهن مدرنيته
پروانه خواهد شد
شعر : حمیرا طاری



حالا نگاه مي كنم انگار مرده ام
ها اين سياه چال نجس هم نشانه اش
دارد تنم به كوچكي دانه مي شود
در فك موش و مورچه و موريانه اش
شعر از پوریا

محكوم زنده بودنم اين فعل مرده را
لطفا يكي برام بگويد چه صيغه ايست
:
گنديده شاخه هاي تمنايم
دلمرده گي مزار نمي خواهد
ديري است كفنم اين است
تابوت من مزار نمي خواهد

شعر از پور شیخ علی

آسمان بر شكم كوه لگد مي كوبد
مرده اي جمجمه اش را به لحد مي كوبد

و ...............
شعر از راثی



قلنج

شكار بان، شب مهتابي و تفنگ و سگ و........
شكار گاه و دو مرغابي و تفنگ و سگ و .......
صداي بنگ!صداي حشيش،درد قلنج
وبركه سرخ شد و آبي و تفنگ و سگ و......

دوباره شهر حكومت نظامي است و خواب
مرا زده است به بي خوابي و تفنگ و سگ و.....
فرار كردنم از شب رسيدنم به ... به ....
به يك مغازه قصابي و تفنگ و سگ و ....
صداي ايست ،صداي فشنگ مشقي،بعد
منم و مرده قلابي و تفنگ و سگ و شكاربان و دو مرغابي و.......
شعر از پوریا

3 Comments:

«دوستان عزيزم لطفاً وقتی پيغام می‌گذاريد، نام و نشانی خودتان را هم ذکر کنيد.»

  • At 9:05 AM, Anonymous Anonymous said…

    کودک باید بود. کودک باید ماند .اگر کودک باشی می توانی عاشق همه باشی .می توانی نگاه پر برقت را هدیه دهی به همه.
    چقدرکلاشندآنها که باورهای کودک را می ستانند از او و به او می آموزند چطور می شود عشق را دفن کرد زیر خاک.
    سلامت باشی. جواد-ق

     
  • At 2:23 PM, Anonymous Anonymous said…

    زيبا بود.
    وحيد

     
  • At 12:09 PM, Anonymous Anonymous said…

    حمیرا جان سلام مثل همیشه زیبا بود شعرهای ناب و خیال انگیزت . فضایی که ترسیم میکنی زیباست و دلنشین . رضا

     

Post a Comment

<< Home