خیال ِتشنه

Sunday, February 15, 2004

دوباره یک نفر از ما بدست ما خفه شد

یکی رسید. و در نطفه جابجا خفه شد
دوباره یک نفر از ما بدست ما خفه شد
یکی رسید که بیشتر برایمان بخواند
ولی بطرز نمی دانم از کجا خفه شد
یکی رسید به سمتش هجوم آوردیم
برای عشق ولی زیر دست و پا خفه شد
یکی رسید از او بی بهانه دور شدیم
نتیجه خوب نبود . در انزوا خفه شد
و ما یکی یکی از خود سوال می کردیم
چرا کسی که صدا بود بی صدا خفه شد
.................................
شنا بلد نشدم شکر می کنم که تنم
دو موج مانده به دندان کوسه ها خفه شد
به من نچسب! عقب تر بایست دخترجان!
عشق باکره بین ما دوتا خفه شد
(و بازدم چه دی اکسید کربنی دارد)
یکی رسید میان من و شما خفه شد
...............................
بلا رسید و ما هم یکی یکی مردیم
از آفت تنمان "زی" خمید" با" خفه شد
و گند لاش زمین را گرفت بیچاره
برای خودکشی اش بو کشید تا خفه شد
به آسمان که رسید ابرها ترک خوردند
ازن شکافت هوا سوخت هوا خفه شد
و از شکاف ازن رئ شد و گذشت و گذشت
خبر رسید که کجایید که خدا خفه شد

شعر از: پوریا میررکنی از ایران