خیال ِتشنه

Wednesday, September 09, 2009

چه کسی

.دوباره پاییز از راه می رسد با دنیا کار و فکر. به کدامین بیندیشم؟ روحم را با کدامین خاک و کدامین کودک ، نوجوان و جوان قسمت کنم؟ کودکان و جوانان مهاجر و سرگردان در گرداب خاک سرد سبز یا جوانان سرزمین مادری؟ از که بگویم و برای چه کسی بجوشم؟ برای جوانان میهنم که امید را با گلوله و تجاوز در ذهنشان به دارمی زنند هر روز و یا نوجوانان و جوانان مهاجر محله سرخ باکا که چند صباحی است در سوگ امید نشسته اند و هر دم می گویند که امید هرگز بسوی ما باز نخواهد گشت؟ ایکاش هر سلول روح و اندیشه ام می توانست در خاکی به دانه بنشیند و دین خود را با به گل نشاندن امید بتواند به جهان ادا کند. افسوس که زمان و افسوس که دغدغه نان روز نمی گذارد که روح و عرق اندیشه خود را به یکسان بین این خاک و آن خاک قسمت کنم.
بگذارید ظلمت نور جور خود را در هر کجا که می خواهد روشن نگاه دارد. تا زمانی که نور امید در من ، تو و ما روشن است هیچ ظلمتی بر ما پیروز نخواهد شد. پس تا می توانی نور امید را در روح خود روشن نگاه دار.

چه کسی توان آن را دارد که پر کند سکوت عمیق مرا؟
جوانها؟
آنان که که هراسان می دوند
در خیابانهای مه گرفته ما؟
آنان که نگاههای اندوهگین خود را پنهان می کنند در سکوت؟
آنان که به هیچ جامعه ای تعلق ندارند؟

چه کسی می تواند صدا کند
بغضی که مرا در سکوت سیاه و خونین خود می بعلد؟
آن جوانانی که در نفس سرد دیکتاتوری یخ زده اند؟
آن جوانانی که هزار ذره می شوند

در وحشت از شلاق هایی که به آنها خیره شده اند؟

آن جوان هایی که قد می کشند در شخصیتی دوگانه؟
چه کسی ، چه کسی می تواند بیدار کند زخم خفته مرا؟

آنان که خاموش شدند در خیانت غم انگیز حقیقت؟
آنان که اعدام شدند در وحشت بی اعتمادی؟

چه کسی، چه کسی توان درک تنهایی سکوت ما را دارد؟
چه کسی، چه کسی می تواند ببیند که چه سنگین است
حمل جسد تاریخ بر شانه های زخمی تفکر؟
چه کسی، چه کسی می تواند ببیند چه درد لعنتی دارد تکرار تاریخ
در کوهستانهای خاک میهن من؟



خدایا جراتم ده که فریاد کنم خفقان سکوتم را؟
خدایا جراتم ده که بشکنم صبر همیشگی ام را؟
خدایا جراتم ده که شعله ور شوم دردی را که در من می سوزد
و در من به خاکستر می نشیند!
شعر از حمیرا طاری






2 Comments:

«دوستان عزيزم لطفاً وقتی پيغام می‌گذاريد، نام و نشانی خودتان را هم ذکر کنيد.»

  • At 11:42 AM, Blogger bijan بیژن said…

    هرگز از سایه نترس معنای سایه تابش نوری است

     
  • At 9:56 AM, Anonymous فریدون said…

    آری دوران سخت و اندوهباری است. خاصه برای آنهایی که در بحران بیکاری و فقر در کشورمان به سر می برند. با سفری که به ایران داشتم شاهد مشکلات و معضلاتی بودم که کاروانی از درد و رنج است. مشکل بیکاری در بین «جوانان» و «میان سالان» خاصه در بین زنان بیداد می کند. فقر و تنگدستی و تورم و بحران اقتصادی مثل زالو خون مردم را می مکد. زنان و بچه هایی که در توان مالی ندارند در سخت ترین شرایط به سر می برند. هیچ مرجعی نیست که دادرس آنان باشد.

    وقتی از نزدیک زندگی خانواده های فقیر و مشکلات جامعه مان را دیدم فکر کردم که مهاجرین در مقام مقایسه با آنان در بهشت برین به سر می برند . بهشتی که از حد اقل حقوق و رفاه اجتماعی بر خوردار است. از حقوق بیکاری و بیمه های اجتماعی و مسکن و بیمه بهداشت عمومی رایگان و غیره . در حالیکه در ایران برای حقوق بگیران روز مزد و بیکاران خاصه زنان زندگی جهنمی بیش نسیت. باید دست به دست هم بدهیم و کاری برای این مردم بی پناه وطن مان انجام دهیم.

    با درود فراوان

     

Post a Comment

<< Home