خیال ِتشنه

Wednesday, October 04, 2006

لبخندهایش تنها یادگار من است

چند روزی بود که هر روز با پدر عزیزتر از جانم تلفنی حرف می زدیم. هر دو نگران بودیم، نگران عزیزی (عموی عزیزم) که در بیمارستان بستری بود. امیدمان این بود که بهوش بیاید و بر زندگی لبخندی دوباره داشته باشد.
چند روزی خاطرات خود را با او مرور کردم و تنها چیزی که از او بخاطر آوردم، مهربانی، رفتار درویش مسلک و لبخندهای مهربانش بود. دیروز خبردار شدم که او از میان ما رفت .
چه خوب که پارسال در ایران به دیدنش رفتم. از همان پارسال رنگ درد را در نفسهایش می دیدم، بیقرار بود اما مثل همیشه با لبخند و محبت پذیرایی می کرد و گله وشکایتی از این روزگار بی مروت نداشت.
شانزده سال است که در سوئد زندگی می کنم و در این سالها خیلی از عزیزانم را از دست داده ام اما حتی برای یک دفعه مرگشان را باور نکرده ام . دوست سوئدی ام می گوید:" بخشی از آنها که وجود جسم یا هستی شان باشد ما را ترک گفته است اما بخش دیگر آنها در ما زندگی می کند و با ما مثل همیشه حرف می زند ." با نظر او کاملا موافقم اما می دانم که دور بودن، با بقیه سوگواری نکردن و...هم نمی گذارد باور کنیم که کسانی را از دست داده ایم.

به خانواده عموی عزیزم، پدرم و همه آن کسانی که دوستش داشتند تسلیت می گویم و برای همه آرزوی صبر دارم.
یادش گرامی باد
........................
غریبی بس مرا دلگیر دارد
فلک برگردنم زنجیر دارد
فلک از گردنم زنجیر بردار
که غربت خاک دامنگیر دارد
..................................
الهی اربواجم ورنواجم
ته دانی حاجتم را مو چه واجم
اگر بنوازیم حاجت روایی
وگر محروم سازی مو چه واجم
شعر از باباطاهر


7 Comments:

«دوستان عزيزم لطفاً وقتی پيغام می‌گذاريد، نام و نشانی خودتان را هم ذکر کنيد.»

  • At 5:01 PM, Anonymous Anonymous said…

    Salaam Homeira aziz,
    Dishab sohbat kardim... mikhaaham begouyam ke besyaar moteasefam.
    Baa dousti
    Yasseman

     
  • At 9:12 PM, Anonymous Anonymous said…

    حمیرا جان سلام.
    امیدوارم در غربت رنج از دست دادن عزیزت را آسان‌تر تحمل کنی. هر چند که می‌دانم ساده نیست. من خودم تجربه‌اش کرده‌ام و می‌دانم که نبودن ِ نگاهی آشنا و صمیمی و دستی مهربان به همدردی، تحمل را آسان‌تر نمی‌کند.
    پویا

     
  • At 8:54 PM, Anonymous Anonymous said…

    حمیرای عزیزم سلام
    من هم با دوست سوئدی شما موافقم.عزیزانی که جسمشان را به خاک می سپارند قسمتی از هستی شان با می مانند
    ....
    به شما و همه ی عزیزانش تسلیت می گویم
    روی ماهت را می بوسم

     
  • At 7:49 PM, Anonymous Anonymous said…

    رفتن یاران و دوستان همچون گودال عمیقی است که در قلب کوچکمان حفاری می شود. جایشان را با هیچ چیز نمی توان عوض کرد. هیچ توانی نیز از برای بازسازی قلب شکسته وجود ندارد. سخت است . سخت

     
  • At 9:37 AM, Anonymous Anonymous said…

    سلام حمیرای عزیز، دوست و آشنای نادیده، امیدوارم که حالت خوب و شاد و خرم باشی.
    من هم به نوبه خودم درگذشت عموی عزیزتان را تسلیت می گویم و امیدوارم که خداوند او را مورد قرین رحمت خود قرار دهد(انشاءالله).راستی حس می کنم که از غربت خیلی دلگیر شدی و شاید هم خسته؟!.از شعر بابا طاهر که نوشته بودی می شد حس کرد ، ضمنا" شعر را از راه دور و با صدای رسا(البته در حس خودم!!) برایت خواندم:غریبی بس مرا دلگیر دارد
    فلک برگردنم زنجیر دارد
    فلک از گردنم زنجیر بردار
    که غربت خاک دامنگیر دارد
    ..................................
    الهی اربواجم ورنواجم
    ته دانی حاجتم را مو چه واجم
    اگر بنوازیم حاجت روایی
    وگر محروم سازی مو چه واجم.
    موفق و همیشه شاد باشی

     
  • At 11:43 AM, Blogger زيتون said…

    حمیرا جان، تسلیت می‌گم
    چه شعرهای قشنگی از باباطاهر گذاشتی...

     
  • At 5:25 PM, Anonymous Anonymous said…

    تسلیت !

     

Post a Comment

<< Home