خیال ِتشنه

Friday, March 30, 2007

آنچنان دور همچنان نزدیک

امروز خیال دارم از هنرمند عزیز شهرمان ( یوتبری) آقای عیسی وندی سخن بگویم و فیلم مستند او. عیسی وندی بیش از 15 سال است که در سوئد زندگی می کند و فیلم نامه نویس و کارگردان است. او در سال 1995 اسکرپیون(عقرب) فیلم را در شهر یوتبری بنا کرد و شروع به تولید فیلمهای مستند و داستانی خود کرد. فیلمهایی که تا به امروز ساخته است از این قرار است:

فیلم مستند سایه های سحرآمیز1995
پارچه سپید 1996 فیلم داستانی
فیلم داستانی دختر و مه 1997
1999 فیلم داستانی آنگونه پرواز کردن
فیلم مستند دخترک روی تیر مای 2002
فیلم مستند فوتبال، دوستان و اشکها 2002
فیلم مستند زیر آن ملافه سپید 2003
فیلم مستند پدربزرگ کنت 2005
فیلم مستند آنچنان دور همچنان نزدیک 2007


عیسی وندی طی 5 سال به محله کویبری و شنبه بازار آن می رود. شنبه بازاری که شاید همه ما را به کوچه های کودکی و بازارهایش می برد. بازارهایی که غبار اجدادمان در آن نفس می کشد، حال در هر کجای این دنیا که باشیم. چه توفیر دارد در کجای این کره خاکی بسر می بریم وقتی مهربانی و نگاههای سوخته هم طبقه ما از هر ملیتی که باشیم ، ما را صدا می زند.

او به بازار کیویبری می رود تا با نگاه خود از دل فروشنده ها و مشتری های آن تصویر بردارد، مشتری هایی که هر یک از گوشه ای از این کره خاکی می آیند با پیشینه و قصه های پر غصه خویش. عیسی در بازار نوشته های نویسنده های رفته را ملاقات می کند و آن مرد مسلمان را که در قسمتی از میز خود کتابهای قرآن را چیده برای فروش و در قسمتی دیگر لباسهای زیر را . زنی در اطراف میز می گردد و سراغ از کتاب "بر باد رفته" می گیرد... گفته می شود که این فیلم، فیلم شاعرانه ای است با مردم معمولی و قصه های باورنکردنی. بعد نیست این فیلم را یکشنبه اول آپریل ساعت 10 شب در کانال 2 سوئد ببینیم و بعد به تحلیل آن بپردازیم. تکرار فیلم روز جمعه ساعت 2 بعدالظهر است.
تولد این فیلم را به هنرمند گرامی عیسی عزیز از صمیم قلب تبریک می گویم و برای او زیباترین و ماندنی ترین آثار را آرزو می کنم.

Thursday, March 15, 2007

نوروز و بهاری دوباره

دوباره نوروز از راه رسید با پیراهن رنگارنگ بهار. به قول قدیمیها امسال بهار جلو افتاده البته در خاک خانه دوم من سوئد. هر جا که قدم می گذاری نرگسها و گلهای بهاری بهت لبخند می زنند و غبار عمر گذشته را از چهره نگرانت می زدایند. عجیب است سخت عجیب که در خاکی که خانه دوم من است و خاطره ای از کودکی در آن ندارم در فضایش عطر چهارشنبه سوری بخوبی احساس می شود و برخی خانه هایش یادآور عطر معصوم خانه کودکی است. اگر با خاک غریب آشنا شویم و با آن دوستی کنیم عطر خاک وطن بر آسمانش خواهد نشست و نگاه گرفته ما را خواهد شست.

خواهرم می گفت:
چند سالی ست در اسفند برای نوروز اشک می ریزم
نوروز در خاک سرد روزی ندارد
سفره بی پدر و مادر رونق ندارد

و من خیس خورده در خاک خیس غریب
بهت زده به غربتش نگاه می کردم

حالا به هر بهانه با بغض آسمان اسفند
برای سفره خالی از خویش
چون دانه های اسپند بر آتش
ای خواهر خوبم با اسفند می گریم.

نوروز در اینجا هم نوروز است اما بعد از 16 سال شب عید که می شود آدم پی گمشده هایش می گردد و دلش می خواهد به گذشته های دور سفر کند ، گذشته هایی که شاید حتی شما در ایران نتوانی به سوی آنها دوباره بازگردی .
بگذریم شب عید است و به قول قدیمیها غصه شگون ندارد.
بیایید از حالا برای سالی که تا چند روز دیگر از راه می رسد آرزو کنیم. آرزو کنیم که خانه مان دوباره مال خودمان بشود. آرزو کنیم که رنگ سیاهی و آواز عزا کوچ کند به خانه خود به صحراهایی که هیچ تعلقی به ما ندارد و نخواهد داشت. آرزو کنیم دختران نورسیده از لب زندگی بوسه بچینند و نه حسرت و آه. آرزو کنیم که پسران ما نقشه برای زندگی و آشیانه عشق بکشند و در دخمه سیاه افسردگی و اعتیاد حبس نشوند. آرزو کنیم که پدران و مادران مان دوباره به امید سلام کنند و امنیت خویش را باز یابند. آرزو کنیم فرزندان ایران با امید به خانه خویش بازگردند و با دیگر فرزندانش وطن را بسازند و در آخر آرزو کنیم که سایه سیاه اهریمن از خانه ما دور شود.

نوروز را به همه دوستان نازنینم در هر کجای دنیا که هستند از صمیم قلب تبریک و تهنیت می گویم و برای همه بهترین روزها را آرزو می کنم.
عید شما مبارک
پایدار باشید

Tuesday, March 06, 2007

8مارس

فرا رسیدن هشت مارس روز جهانی زن را به همه زنان ستمدیده و زحمتکش ، به همه زنان مبارز و آزادی خواه در هر گوشه این کره خاکی که می زیند تبریک می گویم و آرزو می کنم روزی فرا برسد که هر روز، روز زنان باشد. روزی فرا برسد که زنی از فقر به تن فروشی و از درد به منجلاب اعتیاد و یا افسردگی گرفتار نشود. روزی بیاید که ما زنان بیشتر از همیشه حامی هم باشیم و از شکوفایی یکدیگر شاد شویم. روزی بیاید که مثل کوه در قبال سرکوب گر و ستمگر بایستیم. امیدوارم روزی فرا برسد که از ذهن خود برخیزیم و به خویشتن خویش بیش از همیشه ایمان بیاوریم و هدایت کننده راه خود، خود باشیم و از الگوهای خود طرح زندگی خویش را بریزیم.
جا دارد در اینجا تبریک ویژه خود را به انجمن حمایت از کودکان کار که نه تنها طی سالهای فعالیت خود حامی کودکان کار بوده است بلکه لحظه ای از کودکان زلزله ، از کودکان بم و از زنان و مردان بم غافل نبوده است داشته باشم. همینطور تبریک بگویم به پویای عزیز وبلاگ پویا و از او تشکر می کنم که نه تنها از چند سال پیش همکاری مداوم با سایت زنان داشته است و آثاری را ترجمه کرده است و یا فلش هایی درست کرده است بلکه در وبلاگ خود در زمینه حقوق زنان و احترام به حقوق زنان بسیار گفته است. جا دارد به خانم یاسمن تورنگ که دکتری تائتر را دارد و نه تنها طی سالهای بسیاری در انجمن سوئدی آزادی و یا صلح برای زنان به فعالیت پرداخته است بلکه طی 5 سال در فستیوال فیلم زنان در شهر اپسالا و سینما کاخ به مناسبت روز جهانی زن، فیلم بسیاری از کارگردانهای خوب ایرانی از جمله شهرزاد عزیز و آقای ناصر صفاریان ( فیلم سرد سبز، اوج موج...)را به نمایش درآورده است هم تبریک بگویم. جا دارد این روز را به نگار نازنینم و نویسنده خوب وبلاگ پرواز پروانه و دیگر عزیزان هم تبریک بگویم.
اگر نقصی در این مطلب می بینید به خوبی خود ببخشید مثل همیشه خروار کار روی سرم ریخته ولی نمی توانم ننویسم و نگویم. به قول زنده یاد فریدون فرخ زاد همیشه از همکاران خود باید بخوبی یاد کرد. خوبان را باید در نظر داشت علی الخصوص در چنین روزی ،چه آنان که نامشان را بر زبان آوردم چه آنان که نیاوردم.

گریه کن روی شانه های من
سنگینی نمی کند زخمهای تو بر شانه های من
درد تاریخ نشسته روی شانه های من
راه طولانی ست اما سیاهی مانده گار نیست

زخمهایت را بگذار بر شانه های من
برای زخمهایت لالایی خواهم گفتم

پایدار باشید